در وبلاگ هادي مطلبي خواندم با عنوان "ما را چه ميشود – 4".
من نميدانم سهتاي قبلي اين "ما را چه ميشود"ها چه بوده است. اما در مجموع از اين گونه بررسيهاي مقايسهاي كه برخي خصوصيات ايراني را انتخاب ميكند و با بزرگنمايي غيرمنصفانة آنها در مقابل خصوصيات ايدهآل و تحسين برانگيز مليتهاي ديگر بر سرِ مال ميزند و ديگران را بالا ميبرد٬ دل خوشي ندارم. خود كمبيني و ديگر بزرگبيني مگر چيست؟
برخي از مواردي كه هادي به آنها اشاره كرده است٬ با فرض درست بودنشان٬ بيش از آنكه بتواند ابزاري براي زير سوال بردن مردمانمان باشد٬ نياز به تحليل جامعهشناختي براي يافتن چرايي آنها دارد. براي مثال اين كه "چرا بعضی از مردان ما به محض رسیدن به فرودگاه، ثانیههایی بعد از چک گذرنامهشان، خود را به محل فروش نوشیدنیهای الکلی میرسانند و چند بطری از نامرغوبترینها را فوری در کیسه میگذارند." اولا اين نكته را به دست ميدهد كه شايد كساني كه دور و بر هادي بودهاند چنين رفتاري را داشتهاند كه در ذهن او ماندگار و پررنگ شده است. كه دست كم من تا به حال در سفرهاي خود به چنين نمونههايي برنخوردم. دوم اين كه با فرض اين كه چنين چيزي صحت داشته باشد٬ سادهترين دليلش محدوديتهاي موجود در اين زمينه در درون كشورمان است كه به استناد "والمرء حريص على ما منع" ميتواند نتيجههاي اينچنيني را به دست بدهد. شايد اگر مردم كشورهاي ديگر را هم براي امتحان از اين باب در مضيقه و محروميت قرار دهند٬ نتيجههايي به مراتب شرمآورتر حاصل شود.
"چرا ما با بلند و تهاجمی صحبتکردن مشخص میشویم؟"باز هم تا جايي كه به ياد ميآورم٬ نشنيدم كه كسي مليت ما را با چنين خصوصيتي بشناسد. حتي اگر نمونههايي هم در اين باره وجود داشته باشد٬ هنوز تا تبديل اين خصوصيت به مشخصة ملي ما راه درازي باقي است. اما مگر ايتالياييها هم همين ايراد را ندارند؟ مگر آنها هم با صداي بلند حرف نميزنند و نميخندند؟ مگر دمدمي مزاج نيستند و با يك غوره و مويز سردي و گرميشان نميكند؟ مگر آنها هم به هر بهانهاي به هم نميپرند و جر و بحث نميكنند؟ چگونه است كه اين خصوصيات ايتالياييها به گرم بودن و خوشمشرب بودنشان تعبير ميشود و براي ما سر از جاي ديگري در ميآورد؟ نمونههايي ديگري از بلند حرف زدن و دمدمي مزاجي را در ميان مردم مكزيك هم ديدم.
"چرا هنوز هواپیما به زمین ننشسته بلند میشویم تا بارمان را برداریم و خودمان را به در خروجی برسانیم؟" آخرين شاهد من براي اينكه چنين خصلتي نه در انحصار ايرانيها و نه هيچ مليت ديگري است٬ دو پرواز اخير من در 3 روز گذشته بوده است. اولي از ژنو به زوريخ (با سوييس ايرلاين) و ديگري از زوريخ به وين (با لوفتهانزا) كه در هر دوي آنها به مجرد اينكه چرخهاي هواپيما به زمين رسيد٬ به رغم توصيههاي مهمانداران٬ مسافران براي جمعآوري اسباب و وسايل خود از جاي برخاستند و پيش از آنكه در هواپيما باز شود جلوي آن صف كشيدند.
نميخواهم براي تكتك مواردي كه هادي آورده است٬ مثال نقض بياورم و نميخواهم اين را هم بگويم كه همة آنچه گفته نادرست است. اما مجموعة اين قبيل تحليلهاي سطحي و بدون عمق را فقط نوعي خود كوچكبيني و ديگر بزرگبيني براي كوبيدن اخلاق و خصايل ملي خودمان ميدانم. چيزي از جنس "هر چه خارجيها ميكنند خوب است" و "ما خيلي مانده است كه مثل آنها شويم." و امثال اينها. وگرنه چرا وقتي صحبت از مقايسه ميشود٬ اين را نميگوييم كه در اكثر دانشگاههاي معتبر دنيا اساتيد برجستة ايراني بسياري در شاخههاي مختلف علوم داريم؟ چرا اين را نميگوييم كه مثلا برخلاف عربها و فيليپينيها و امثال اينها كه نهايت موفقيتشان در كشورهاي خارجي كار گرفتن در رستوراني٬ چيزي است براي گذران زندگي٬ بيشتر بچههاي ايرانياي كه به كشورهاي ديگر آمدهاند٬ در دانشگاهها بهترين موقعيتها را براي خود آفريده و بهترين فرصتها را از دانشجويان كشورهاي ديگر ربودهاند.
حكايت عجيبي است. نشنيدهام تا به حال كه سوئديها از سردمزاجي خود حكايتي بسازند و خود را ملامت كنند. نشنيدهام هنديها از اينكه با دست غذا ميخورند شرمسار باشند. چينيها به اين كه باقي ملتها آنها را چندان تميز نميدانند٬ وقعي نمينهند. روسها از اين كه دخترانشان معروف هستند كه در كشورهاي اروپايي منتظر فرصتند تا پسري را تور بزنند و آويزانش شوند٬ ككشان هم نميگزد. فرانسويها شلختگيشان را نوعي شيريني در رفتار ميدانند و آلمانيها به خشك و جدي بودنشان مفتخر هستند.
نميدانم اين چه رسم نامباركي است كه اين اواخر باب شده كه ما هزار خصلت داشته و نداشته را به خودمان بچسبانيم كه به صد زبان بگوييم كه رفتارمان اسباب شرمندگي است. هادي جان٬ اين را هم در ليستت به عادات و خصلتهاي ايرانيمان اضافه ميكني؟