- See more at: http://blogtimenow.com/blogging/automatically-redirect-blogger-blog-another-blog-website/#sthash.auAia7LE.dpuf گاهك: نوامبر 2013

جمعه، آذر ۰۸، ۱۳۹۲

این و آن

به هر حال این واقعیتی‌ست که ما مارگزیدگانی هستیم که محکومیم حالا حالاها از ریسمان سیاه و سفید بترسیم. یعنی آن‌چنان خاطرات نحسی از این هشت سال و زمامدارانش در یادمان مانده است که هر چیزی که ذره‌ای شباهت به آن دوران داشته باشد یا گوشه‌ای از نحوست آن را به یادمان بیاورد، نگران‌مان می‌کند.
حالا حکایت این گزارش تلویزیونی پریشب رییس جمهور است که ناخودآگاه مرا یاد مصاحبه‌های حیدری با احمدی‌نژاد می‌انداخت، آن‌جا که حیدری در مقام گلدان روبه‌روی رییس‌جمهور می‌نشست و کاری جز لبخند و سر تکان دادن و پرسیدن سوال‌های بی‌بخار و از پیش تعیین شده نداشت. البته نه این‌که هر دوشان –این مصاحبه و آن مصاحبه‌های احمدی‌نژادی- یک‌جور بوده باشند. تفاوت‌های زیادی هم داشتند. اما گفتم که. ما مارگزیده‌ایم و هر شباهتی می‌تواند به وحشتمان بیندازد. از جمله این‌که این استایل پاچه‌خواری از رییس‌جمهور و بز اخفش بودن مجری‌ها و فقط تایید کردنشان باید ور بیفتد. آخر صدا و سیما کی می‌خواهد آدم شود.
 البته به نظرم این موضوع تا حدی هم به مشاوران رییس‌جمهور برمی‌گردد که باید یاد بگیرند دست‌کم در ظاهر مصاحبه‌ها را طوری برنامه‌ریزی و اداره کنند که شکل چالشی‌تری داشته باشد و حقیقتا بیننده حس کند کسی که آن‌جا نشسته و با رییس‌جمهور صحبت می‌کند، غیر از پاچه‌خواری هنر دیگری هم دارد. مثلا در این صحبت‌ها، اولا روحانی در موضوع سیاست داخلی قسر در رفت و هیچ حرف خاص و جدی‌ای نزد. در مورد مسايل فرهنگی هم که گفت ممنوع‌القلم‌ها را نمی‌دانم به سریع‌القلم تبدیل کردیم و این‌ها، که هم خود رییس‌جمهور، هم آن مجری‌ها و هم خلق دو عالم می‌دانند که حرف راست و درستی نبوده و خلاصی داشته است. نمونه‌های خلاصی‌ش هم زیاد است و اسم آوردن ندارد. در مورد موفقیت‌های ورزشی اخیر و چسباندنش به دولت جدید هم باید گفت ای آقا! حالا گفتیم بابت همه چیز مچکریم. ولی دیگر شما هم فهم مخاطب را دست‌کم نگیر و از این حرف‌های پوپولیستی مدل احمدی‌نژادی نزن. یعنی بگذار امضای انتصاب وزیر جدید ورزش خشک شود، بعد دستاوردهایش را بیاور در ویترین دولت نمایش بده.
البته این‌ها –و نمونه‌های دیگر- را، این‌جا، من در وبلاگم نباید بگویم. باید آن مجری پاچه‌خوار رو‌به‌روی رییس‌جمهور می‌گفت و از همین ابتدای کار پیچ ماجرا را سفت می‌کرد که همه بدانند نشان انحصاری پوپولیسم و حرف‌های بی چرتکه زدن مال شخص شخیص احمدی‌نژاد بوده است و لا غیر. از رییس‌جمهور جدید انتظار نمی‌رود که چنین حرف‌هایی را -حتی در محدود‌ترین سطحش هم- به کار گیرد.

حالا همین‌ها را هم که می‌گویم، ته دلم خوشحالم. یعنی همین که سطح توقعمان از آن خنده‌های کریه و ادبیات لمپنی و حرف‌های پرت و پلا و پر هزینه‌ی احمدی‌نژاد رسیده است به آدم حسابی‌ای مثل روحانی که کمترین کلام غیر واقعی و پوپولیستی را هم در حرف‌هایش برنمی‌تابیم، خودش خیلی است. از سطح انتظارات و توقع‌هامان سخن می‌گویم که بالا رفته و خوب هم هست. مایی که بزرگ‌ترین آرزومان شده بود این‌که رییس‌جمهورمان درست لباس بپوشد، پاکیزه صحبت کند و خلاصه در قد و قواره‌ی رییس‌جمهور ظاهر شود، حالا نشسته‌ایم و چند ایراد شکلی به گفت‌وگوی رییس‌جمهوری می‌گیریم که خدایی‌ش هیچ کدام از سکناتش باعث خجالت و سرشکستگی مردمش نیست. حالا بماند که دستاوردهای واقعی دولت هم در این صد روز کم نبوده است.
خلاصه همه‌ی انتقادها به جای خود. اما یادمان هم نرود از چه گند و سیاهی‌ای جان به در بردیم.

پنجشنبه، آذر ۰۷، ۱۳۹۲

شش اشتباه رایج در مورد داوری تجاری بین‌المللی

این یادداشتم را در روزنامه‌ی دنیای اقتصاد از این‌جا بخوانید.

بسیار عجیب است که هنوز اشخاص و شرکت‌هایی هستند که مراودات تجاری بین‌المللی قابل توجهی دارند، اما با داوری و قدرت و اهمیت آن در تنظیم مروادات تجاری و حل و فصل اختلافات آشنا نیستند. در همین سه ماه اخیر، چندین مورد مراجعه از سوی شرکت‌هایی داشتم که به دلیل ناآشنایی با مقوله‌ی داوری تجاری بین‌المللی دچار مشکلات چشمگیری در مراودات تجاری خود شدند. اگرچه بازخوانی و موشکافی دقیق‌تر و موردی هر یک از این پرونده‌ها مجال دیگری را می‌طلبد، اما بیان ساده‌ی برخی از رایج‌ترین اشتباهات در این زمینه می‌تواند به آگاهی بیشتر و پرهیز از چنین رفتارهای زیانباری کمک کند.
اولین اشتباهی که ممکن است در تنظیم یک قرارداد تجاری بین‌المللی رخ دهد، عدم درج شرط داوری است. نمونه‌های متعددی از اختلافات بین‌المللی وجود دارد که در آن، به دلیل عدم وجود شرط داوری در قرارداد، خواهان ناگزیر از پیگیری پرونده در محاکم عمومی کشور خوانده می‌شود که این امر دشواری‌های فراوانی را -هم در مرحله‌ی رسیدگی و هم در مرحله‌ی اجرایی کردن حکم دادگاه- به همراه خواهد داشت. در مراودات تجاری بین‌المللی، تنها روش داوری است که از یک سو امکان رسیدگی سریع و بی‌طرفانه را به اختلاف فراهم می‌آورد و از سوی دیگر، امکان اجرایی کردن احکام آن در قریب به اتفاق کشورهای جهان وجود دارد. به عبارت دیگر، تنها به مدد داوری است که یک طرف می‌تواند دعوای خود را با طرف دیگر در کشوری ثالث و بی‌طرف و بر مبنای قواعد و قوانینی که پیش‌تر به توافق طرفین رسیده است پیگیری نماید و با حکمی که به دست می‌آورد، خواسته و خسارات خود را از محل دارایی‌های خوانده در همان کشور یا هر کشور دیگری، استیفا نماید. قرارداد بین‌المللی‌ای که شرط داوری در آن نباشد، هیچ‌یک از این امکان‌ها را در اختیار متعاملین قرار نمی‌دهد و آن‌ها را –در زمان بروز اختلاف- با دشواری‌های متعددی مواجه می‌کند.
دومین اشتباه متداول، درج شرط داوری در قرارداد به صورت ناقص و یا غیرصحیح است. شرط داوری –ولو در مجمل‌ترین شکل خود- باید حاوی نکاتی باشد که شرایط مورد توافق طرفین (از جمله سازمان و قواعد داوری و همچنین قانون حاکم) را شفاف نموده باشد. اگرچه حتی با عدم درج این شرایط، اعتبار موافق‌نامه‌ی داوری بر جا است، اما این عدم شفافیت، در زمان بروز اختلاف می‌تواند روند رسیدگی را با اختلال و کندی مواجه کند و مشکلات و دشواری‌های جدیدی را پیش روی طرفین قرار دهد. برای حل این مشکل، روال معمول سازمان‌های داوری این است که نمونه‌ی استانداردی از شرط داوری را پیشنهاد می‌دهند تا کاربرانی که قصد ارجاع داوری به آن سازمان را دارند، در زمان انعفاد موافقت‌نامه، آن را به کار گیرند. بنابراین، مناسب‌ترین راهکار این است که طرفین در زمان انعقاد قرارداد، تنها بر سر سازمان داوری توافق کرده و متعاقبا شرط داوری استاندارد آن سازمان را در قرارداد خود وارد نمایند.
سومین اشتباه رایج این است که تصور شود توافق‌نامه‌ی داوری تنها با انعقاد قرارداد رسمی و با امضای طرفین اعتبار خواهد یافت. حال این‌که رویکرد بیشتر سازمان‌های داوری و قوانین کشورها در صدد آسان‌سازی فرایند ورود به داوری بوده و در بسیاری مواقع، هر سندی را (اعم از فیزیکی یا مجازی) که دال بر عزم طرفین برای ورود به فرایند داوری باشد، به عنوان موافقت‌نامه می‌پذیرند. بنابراین و برای مثال، حتی یک مکاتبه‌ی الکترونیکی ساده میان مدیران صاحب امضای شرکت که در آن، یک طرف پیشنهاد داوری را داده و طرف دیگر رد نکرده باشد، می‌تواند به عنوان توافق‌نامه‌ی داوری تلقی شده و یا دست‌کم در مرحله‌ی ارایه‌ی درخواست داوری به دبیرخانه‌ی سازمان داوری مورد پذیرش قرار گیرد. علاوه بر این، باید توجه داشت که حتی اگر قرارداد اصلی –که حاوی شرط داوری است- بی‌اعتبار شناخته شود، توافق داوری می‌تواند همچنان معتبر تلقی شده و برای طرفین الزام‌آور باشد.
چهارمین اشتباه رایج در مورد داوری تجاری بین‌الملل این تصور است که عدم شرکت در فرایند داوری از سوی یکی از طرفین و به اصطلاح بایکوت کردن آن می‌تواند به عقیم ماندن رسیدگی و بی نتیجه بودن آن منجر شود و بنابراین می‌توان از این حربه به عنوان راهی برای ممانعت طرف مقابل از اخذ رای داوری اقدام نمود. این تصور احتمالا درک نادرستی از ماهیت داوطلبانه‌ی داوری است که به واقع جوهره و قدرت داوری را بر توافق طرفین بنا نهاده است. حال این‌که این ماهیت داوطلبانه منحصرا مربوط به زمان انعقاد توافق‌نامه‌ی داوری است و در جریان رسیدگی موضوعیتی ندارد. به عبارت دیگر، اگرچه در زمان انعقاد قرارداد، طرفین برای تنظیم و ورود به توافق داوری از اختیار کامل برخوردار هستند، لیکن به مجرد توافق، داوری جنبه‌ی الزامی گرفته و حتی حق مراجعه به محاکم قضایی نیز از طرفین سلب خواهد شد. به این ترتیب، با وجود توافق معتبر داوری، شرکت یا عدم شرکت هر یک از طرفین در جریان رسیدگی داوری، لطمه‌ای به اعتبار رای داور نخواهد زد و در قطعی بودن و قابلیت اجرای بین‌المللی آن تغییری ایجاد نمی‌کند.
پنجمین تلقی نادرست در مورد داوری تجاری بین‌المللی این است که آرای آن قطعی نبوده و در محاکم داخلی و در مرحله‌ی صدور اجراییه قابل اعتراض و بازبینی خواهد بود. حال این‌که آرای داوری قطعی و لازم‌الاجرا است و پس از صدور، جز در موارد معدودی که شائبه‌های جدی در مورد وجود شرط داوری و یا روند رسیدگی وجود داشته باشد، امکان اعتراض و رسیدگی مجدد را نخواهد داشت. این اشتباه در مورد ماهیت احکام داوری –که معمولا با اشتباه پیشین، یعنی عدم شرکت در فرایند داوری همراه است- سبب می‌شود که گاه یک طرف تمام فرصت‌های قانونی را برای دفاع از دست داده و به انتظار صدور رای داوری و ورود آن به محاکم داخلی بنشیند. حال این‌که ورود احکام داوری بین‌المللی به محاکم داخلی در بیشتر مواقع تنها برای صدور اجراییه است و رسیدگی ماهوی‌ای در کار نخواهد بود. بنابراین، ماهیت قطعی احکام داوری شرایطی را به وجود می‌آورد که در صورت درست بودن روند رسیدگی و طی تشریفات لازم، هیچ امکانی برای بازبینی در آن‌ها وجود نداشته باشد.
ششمین اشتباه رایج که خود می‌تواند منشا بروز هر یک از اشتباه‌های پیشین هم باشد، استفاده از وکلا و کارشناسان حقوقی ناآشنا با داوری برای حضور در این فرایند است. تلقی نادرست در پس این اشتباه این است که فرایند داوری تفاوتی با رسیدگی در دادگاه نداشته و لذا می‌توان از وکلای معمول شرکت که پرونده‌ها را در محاکم داخلی دنبال می‌کنند، برای حضور در فرایند داوری بین‌المللی نیز استفاده کرد. حال این‌که تفاوت‌های بسیاری میان روند رسیدگی در دادگاه و داوری وجود دارد و تنها وکلایی که مشخصا تخصص و دانش لازم را برای حضور در فرایند داوری به دست آورده‌اند و تجربه‌ی کافی نیز در این زمینه دارند، می‌توانند با اطمینان روند رسیدگی داوری را پی بگیرند. رویکرد انتصاب وکلای معمول شرکت به حضور در داوری‌های بین‌المللی، که معمولا با هدف صرفه‌جویی اقتصادی و کاهش هزینه‌های مرتبط با حق‌الوکاله صورت می‌گیرد، در بسیاری مواقع منجر به زیان‌های مالی به مراتب بیشتری برای شرکت می‌شود. در دنیای امروز که هر حیطه‌ای از علوم –از جمله حقوق- تخصصی شده است، ورود غیر تخصصی به حیطه‌هایی نظیر داوری تجاری بین‌الملل می‌تواند ریسک بالایی به همراه داشته باشد. چرا که با توجه به قطعی و غیر قابل تجدید نظر بودن آرای داوری، کاملا محتمل است که یک طرف، حتی با وجود محق بودن در پرونده‌ای، تنها به دلیل ناآشنا بودن وکلا و نمایندگانش با فرایند رسیدگی داوری، نتیجه را به نفع طرف مقابل واگذار کند و در نهایت چاره‌ای جز اجرای رای قطعی داوری نداشته باشد.

دوشنبه، آبان ۲۷، ۱۳۹۲

دیروز

یکی دو هفته پیش، اولین پرونده‌ی داوری تجاری داخلی‌ به من ارجاع شد و خلاصه رسما به جمع داوران مرکز داوری اتاق بازرگانی ایران پیوستم. پرونده‌‌های داوری تجارت خارجی البته چندتایی پیش از این داشتم و دارم، اما مانند هر کار دیگری که داخلی‌اش دردسر بیشتری دارد، این‌هم مدتی طول کشید تا به نتیجه برسد که بالاخره رسید.
ظهر وقت رسیدگی‌اش بود. کارم که در اتاق بازرگانی تمام شد، زدم بیرون و همان خیابان فرصت را صاف گرفتم آمدم پایین تا رسیدم به خیابان انقلاب. شروع کردم به پرسه زدن در شلوغی‌های خیابان انقلاب. آفتاب بی‌جان پاییز -که رنگش زرد‌تر از آفتاب فصل‌های دیگر است و خودش می‌داند که من می‌میرم برایش- پهن شده بود در خیابان و همه جا را گرفته بود. مردم، ماشین‌ها، دست‌فروش‌ها و مغازه‌دارها هر کس به کار خودش بود و با شتاب از کنار دیگری می‌گذشت. همیشه عاشق این آشغال فروشی‌های خنزر پنزری کنار خیابان انقلاب بودم و هستم. بیشتر دوست دارم بایستم و وسایل بندازی‌شان را نگاه کنم. از کاغذ یادداشت در سایزهای مختلف گرفته تا اسباب بازی‌های بنجل و ابزارآلاتی که دوزار نمی‌ارزد و هزار چیز دیگر که نمی‌دانم از کجا به عقلشان می‌رسد ممکن است مشتری داشته باشد.
در شلوغی خیابان گم بودم و چه حس خوبی است این گم بودن. مردم را نگاه می‌کردم و گوشم تیز بود که حرف‌ها و صداها را بشنوم. از کنار مردی گذشتم که مقاله و ISI و پایان‌نامه می‌فروخت. از کنار دو  دختر گذشتم که در مورد یک یارویی صحبت می‌کردند که اعتماد به نفس زیادی دارد. مردی که کتاب‌های کمیاب و نایاب می‌فروخت. ۳-۴ پسر تازه دانشجو که معتقد بودند دخترها زیادی پررو شده‌اند و باید آدمشان کرد. از جلوی آرایشگاهی که نوشته بود اصلاح مو به صورت رایگان. از ساندویچی‌های کر و کثیف دور و بر میدان. از بازارچه کتاب. از سی‌دی فروشی‌هایی که از شیر مرغ تا جان آدمیزاد دارند. از همه‌شان گذر کردم و آفتاب زرد پاییز هم همه جا همراهم بود.
یک بابایی از کنارم رد شد و گفت پاسور، پاسور. یک خانمی هم پرسید خیابان اردیبهشت کدام است. آفتاب زرد پاییز بود و شلوغی خیابان انقلاب.
چه راهی طی شد. چه عمری گذشت. قرار بود این‌جا باشم؟ نمی‌دانم. قرار بود این‌کاره باشم؟ نمی‌دانم. راضی‌ام؟ هستم.

شنبه، آبان ۱۸، ۱۳۹۲

بی‌بی‌سی یک گزارشی پخش کرد از سرنوشت پناهجویانی که به صورت غیرقانونی عازم استرالیا می‌شوند و در آب‌های اندونزی جانشان را از دست می‌دهند. حالا خود داستان که دردناک است، بماند. اما یک گفت‌وگویی بود در گزارش با پسربچه‌ی ۱۰-۱۱ ساله‌ای به نام آرمین که پدر و مادر و خواهرش، همه در آب غرق شده بودند و او -از میان تمام مسافران قایق- به طور معجزه‌واری جان به در برده بود. مدت‌ها بود چیزی تا این حد دردناک ندیده بودم و این‌طور همه‌ی جانم درد نگرفته بود. نمی‌دانم، شاید چون سن و سالش به عرشیا می‌خورد و خیلی حرف زدنش واقعی بود برایم. گزارشگر می‌گفت که او را منتقل کرده‌اند به یک هتل دوری در نمی‌دانم کجای اندونزی تا زمانی که تکلیفش مشخص شود و کسی از اقوامش بیاید او را برگرداند ایران. به وضوح مشخص بود از این که گزارشگر فارسی‌زبان را دیده است خوشحال شده و کلا از این که فیلمش را می‌گرفتند هیجان داشت. صحبت‌هایش آن‌قدر غم داشت که اصلا نیازی نبود خودش غمی را نمایش دهد. هیجان صحبت کردنش با این غمی که داستانش داشت، یک ملغمه‌ای شده بود که دل و جان آدم را به هم می‌ریخت.
از لحظه‌ی غرق شدن می‌گفت که پدرش آمد او را نجات دهد، اما سرش خورد نمی‌دانم به میخ و رفت زیر آب و دیگر درنیامد. آن لحظه‌ای را گفت که جسد پدر و مادر و خواهرش را به خشکی آوردند و این‌که اول فکر کرده بود این‌ها خواب هستند که چشمشان بسته است. بعد که دید از دهان خواهرش کف می‌آید، فهمید مرده‌اند و گریه‌اش گرفت. بعد همه‌ی این‌ها را -شما تصور کنید که- با یک لحن ماجراجویانه‌ای تعریف می‌کرد، انگار دارد یک داستان پلیسی را که در فیلم دیده است، شرح می‌دهد. بعد که فکر کردم، دیدم اتفاقا بیشترین چیزی هم که در این گزارش دل آدم را می‌لرزاند همین لحن و زبان این بچه بود. بزرگی و باورنکردنی بودن ماجرا و کم بودن سن این بچه که هنوز نمی‌دانست چه بر سرش آمده است. می‌گفت فکر می‌کردیم می‌رویم خارج و عکس می‌فرستیم از خودمان برای این و آن. بعد می‌گفت الان‌ها خواب می‌بینم مادر و خواهرم می‌آیند بهم می‌گویند نگران نباش آرمین، تو برمی‌گردی ایران.
گزارش که تمام شد دیدم نادر سلطان‌پور و آن خانم مجری دیگر هم حالشان دگرگون شده است. اصلا یک وضعی بود. بر باعث و بانی‌اش لعنت.