- See more at: http://blogtimenow.com/blogging/automatically-redirect-blogger-blog-another-blog-website/#sthash.auAia7LE.dpuf گاهك: سه حالت دارد

چهارشنبه، مهر ۱۳، ۱۳۹۰

سه حالت دارد

يك حالتش اين است كه شانس بزند پس گردن نويسنده را و يادداشت وبلاگش٬ دقايقي يا ساعاتي پس از نوشته شدن٬ گير كند به قلاب وحيد آنلايني٬ آدم معروفي كسي كه به اشتراك بگذاردش. اين‌جور مواقع٬ نويسنده خيالش راحت مي‌شود كه مطلب به قدر كافي ديده و خوانده خواهد شد و خلاصه حقش ناحق نمي‌شود. مي‌تواند صندلي را با خيال راحت ببرد عقب٬ بنشيند به تماشا و ديگر چشمه‌ي جاري نظر خوانندگان است كه مي‌آيد پاي مطلب و رود پرخروش لايك دوستداران است كه مي‌خورد بالاي آن.

المنة لله كه رنجي نكشيديم

پر ميوه شد اين باغ مشجر كه خريديم

اما امان از يادداشت‌هاي بدشانسي كه هيچ‌جا بختشان نمي‌خواند. حالت دوم است اين‌كه مي‌گويم. يادداشت‌هايي كه مي‌مانند روي دست نويسنده؛ مانند دخترهايي كه هيچ ايرادي درشان نيست٬ ولي از شوربختي احدالناسي در خانه‌شان را نمي‌زند. اقبالشان كوتاه است همين‌طور بي‌دليل. اين‌جاست كه نويسنده بايد بنشيند و به چشم خويشتن ببيند كه جانش مي‌رود. كه مطلب نازنينش ناديده و ناخوانده لابه‌لاي شلوغي‌ها گم شده است و كسي سراغي ازش نمي‌گيرد. لخ‌لخ‌كنان براي خودش در تاريكي پيش مي‌رود. گاهي كامنتي٬ لايكي هم از راه مي‌رسد كه البته بيشتر حكم صدقه را دارد. نويسنده در اتاق نمور خودش٬ گوشه‌اي كز مي‌كند و به آواز شجريان گوش مي‌دهد كه:

در اين سراي بي‌كسي كسي به در نمي‌زند

به دشت پرملال ما پرنده پر نمي‌زند

و به خصوص آن‌جايش را دوست دارد كه مي‌گويد:

یکی ز شب گرفتگان چراغ بر نمیکند

كسی به کوچه سار شب در سحر نمیزند

و حرص مي‌خورد كه آخر اين شب‌گرفتگان بي‌همه‌چيز چرا چراغ بر نمي‌كنند و يا دست‌كم در سحر را نمي‌زنند.

حالت سومي هم دارد البته. به قول روباه شهر قصه٬ نوع سوم دیگه محشر می کند. (خر خراط: قربان نوع سومش.) و آن زماني‌ست كه يادداشتي روي پاي خود مي‌ايستد٬ بي آن‌كه شانسي آورده و كسي اين‌جا و آن‌جا معرفيش كرده باشد. مردانه بلند مي‌شود و يك‌تنه خودش را به چشم و گوش خواننده مي‌رساند. نه منتظر كسي مي‌ماند٬ نه منتي مي‌كشد. خودش است و خداي خودش. عند ربهم يرزقون است. مانند علي دايي كه وقتي سرمربي تيم ملي شد خواست جانماز آب بكشد٬ ازش پرسيدند با چه كسي لابي كرده و او هم گفت با خدا. اين يادداشت‌ها هم با خدا لابي مي‌كنند و برمي‌خيزند. بعدها كه معروف شدند٬ ممكن است البته از كانال‌هاي ديگري بخورند به پست همان آدم معروف‌ها و آن‌ها هم به اشتراك بگذارندش كه ديگر نور علي نور مي‌شود. وضو روي وضو. بيا و جمعش كن. اين‌جور وقت‌هاست كه نويسنده به خودش غره مي‌شود و گمان مي‌كند هميشه اوضاع به همين منوال است. به اميد خدا٬ نه به اميد خلق او٬ از كنج نمور اتاقش برمي‌خيزد٬ دوباره لم مي‌دهد روي همان صندلي٬ پا روي پا مي‌اندازد كه:

هر كه نان از عمل خويش خورد

منت از حاتم طايي نبرد

ملاحظه مي‌فرماييد نويسنده چه آدم بي‌جنبه‌اي‌ست و چه زود جو مي‌‌گيردش.

۲ نظر:

  1. سلام

    دنیا پست وبلندی زیاد دارد. گهی پشت به زین و گهی زین به پشت.

    پاسخحذف
  2. این نظر توسط یک سرپرست وبلاگ حذف شد.

    پاسخحذف