- See more at: http://blogtimenow.com/blogging/automatically-redirect-blogger-blog-another-blog-website/#sthash.auAia7LE.dpuf گاهك

پنجشنبه، مهر ۰۷، ۱۳۹۰

مادرم زنگ زده بهم مي‌گويد: تو با اين موسي چكار داري؟

سريع فكرم مي‌رود پيش آقا موسي٬ سرايدار خانه‌ي خواهرم‌اين‌ها. تعجب مي‌كنم كه موسي؟ كدام موسي؟

مي‌گويد: همين موسي صدر. اين چيزهايي كه در روزنامه مي‌نويسي خطرناك نباشد؟ (دوزاريم مي‌افتد كه يادداشتم را در روزنامه‌ي شرق ديده است.)

مي‌گويد: صبح دكتر شهابي زنگ زد خانه و گفت يادداشتت را در روزنامه خوانده و خوشش آمده.

مي‌گويم: نه مامان جان. حرف خطرناكي نزده‌ام كه نگران باشي. يك بحث حقوقي و غيرسياسي بوده است.

مي‌گويد: حالا خطرش به كنار. تو چه كار به كار او داري؟ مگر نمي‌داني آخوندها همه‌شان مثل هم هستند؟

مي‌گويم: نه٬ اين‌طورها هم كه شما مي‌گويي نيست. آدم‌ها با هم فرق دارند.

حرفم را قطع مي‌كند كه: شماها چه مي‌فهميد اين چيزها را؟ ما اين موها را در آسياب كه سفيد نكرده‌ايم... و سريع حرف را عوض مي‌كند كه: غذا خوب مي‌خوري؟

خوشحال از اين‌كه بحث عوض شده است٬ مي‌گويم: آره. خوبِ خوب.

مي‌گويد خلاصه كاري به كار اين چيزها نداشته باش!

۲ نظر:

  1. سلام. آفرين. "اين‌طورها هم كه شما مي‌گويي نيست. آدم‌ها با هم فرق دارند."

    پاسخحذف
  2. این نظر توسط یک سرپرست وبلاگ حذف شد.

    پاسخحذف