- See more at: http://blogtimenow.com/blogging/automatically-redirect-blogger-blog-another-blog-website/#sthash.auAia7LE.dpuf گاهك: محسن رضایی: اولاد کم شانس

یکشنبه، خرداد ۱۲، ۱۳۹۲

محسن رضایی: اولاد کم شانس

چرا به رضایی رای نمی‌دهیم؟ واقعا این هم سوالی است برای خودش. فکر نمی‌کنم کسی –از چپ و راست و بالا و پایین-  در این نکته تردید داشته باشد که محسن رضایی بابرنامه‌ترین کاندیدای ریاست جمهوری است که از قضا برنامه‌هایش هم مانند باقی کاندیداها هول‌هولکی و در ضرب‌الاجل انتخابات طراحی نشده است. یعنی محصول فکر دقیق و کارشناسی است و حتی مطالعه‌ی اجمالی و سرسری بخشی از برنامه‌هایش هم نشان می‌دهد که حرف حسابی برای گفتن دارد. خودش هم در گفت‌و‌گوها و مناظره‌هایش حرف پرت و پلا و خارج از هنجاری از دهانش خارج نشده و تلاش کرده است همان برنامه‌ها را شفاف‌تر و قابل فهم‌تر کند. آمارها و اطلاعاتی هم که به دست می‌دهد همه‌شان واقعی و درست است و حتی نقاط هدفی هم که مثلا برای پایان دوره‌ی ریاست جمهوری‌اش در نظر گرفته، کاملا منطقی و –با برنامه‌هایی که دارد- قابل دسترس می‌نماید. خودش هم نشان داده است آدم کم‌حاشیه و سنگین و رنگینی است و البته با تمام موقر بودنش، در مناظره‌ی انتخاباتی پا به پای عارف –البته با بیان متین‌تری- اعتراض خودش را به رویه‌ای که نادرست می‌دانست نشان داد.
این درست که بیشتر بدبختی‌های امروز ما –که نشسته‌ایم و بر سر این آدم و آن آدم با هم چانه می‌زنیم- به دلیل نبودن احزاب جان‌دار سیاسی در کشور است که به جای مردم فکر کنند و کاندیدایی را با برنامه‌هایش انتخاب کنند و البته تا آخر هم سر این انتخابشان بمانند و مسوولیت آن را بپذیرند. نه اینکه امروز بعد از ۸ سال تحمیل هزینه و افتضاح به کشور، هیچ حزب و گروهی مسوولیت این افتضاح را نپذیرد و همه‌ی آن‌هایی که تا همین ۴ سال پیش سنگ احمدی‌نژاد را به سینه‌شان می‌زدند، حالا به راحتی از زیر بار این حمایت شانه خالی کنند و بروند پی کارشان. این‌ها درست. یعنی من هم قبول دارم که تا احزاب سیاسی –به معنای واقعی خودشان-  در این کشور شکل نگیرند، انتخاب و مسوولیت‌پذیری سیاسی معنای خودش را باز نخواهد یافت. اما حالا که به هر حال در این وضعیت رقت‌بار گیر کرده‌ایم، تا زمانی که فضای سیاسی بازتر شود و احزاب جان بگیرند، چاره‌ای جز این نداریم که خودمان خط‌کش دست بگیریم و کاندیداها را با بر اساس حرف‌ها و سوابقی که ازشان شنیده‌ایم و می‌شنویم و البته برنامه‌هایی که ارایه داده‌اند، بسنجیم و به نتیجه‌ای برسیم. خب سوال همین‌جاست که اگر مبنای قضاوت‌مان قرار است حرف‌ها و برنامه‌های کاندیداها باشد، چه کسی می‌تواند با رضایی برابری کند یا حتی به او نزدیک شود؟ هیچ کس. این البته عجیب نیست. به نظرم هر کس دیگری هم اگر ۸ سال آزگار نشسته بود و به ریاست‌جمهوری فکر کرده و برایش نقشه کشیده بود، طبیعتا می‌بایست چنین خروجی‌ای داشته باشد. اما چه فرقی برای ما می‌کند که این برنامه‌ها حاصل چیست؟ در مملکتی که سگ صاحبش را نمی‌شناسد و هیچ کس سر جای درست خودش نیست و هیچ کس برای کاری که می‌کند برنامه و هدفی نریخته است،  یک آدمی پیدا شده که پکیج کامل و همه‌جانبه‌ای برای کشور در دستش دارد و به ما نشان می‌دهد که قرار است از این‌جا به آن‌جا برسیم و از قضا حرف‌هایش منطقی است و با واقعیت‌ها هم جور در می‌آید. بالاخره یک نفر باید باشد که از ما –و از خود من در وهله‌ی اول- بپرسد که مرگم چیست که به او رای نمی‌دهم؟
یکی از دوستانم می‌گفت چون نظامی است و نباید نظامی‌ها مملکت را دست بگیرند. گفتم اولا که نظامی‌ها مملکت را دست گرفته‌اند. ثانیا، چطور است که وقتی مثلا به قالیباف نگاه می‌کنیم، آن‌قدر سخت‌گیر نیستیم و انگار نظامی بودنش آن‌قدرها توی ذوق نمی‌زند، اما نوبت به این رضایی مادر مرده که می‌رسد، می‌خواهیم مو را از ماست بکشیم. بعد هم این که این بنده‌ی خدا دست‌کم ۱۵ سال است که لباس نظامی را درآورده و در قامت اقتصاددان درآمده است، در مقایسه با قالیباف می‌گویم که تا همین ۴-۵ سال پیش فرمانده‌ی نیروی انتظامی بود. بعد هم این‌که وقتی قالیباف خودش می‌گوید در خیابان ملت را با چوب می‌زده، دیگر امثال رضایی را باید طلا گرفت که نظامی بودنشان را در جبهه‌ها خرج کردند و جان من و شما را خریدند و کارشان به این‌جا نکشید که بخواهند به امنیت و جان مردم در خیابان‌ها دست‌درازی کنند.
یکی دیگر از دوستانم می‌گفت او گوش به فرمان نظام و حاکمیت است و اگر اختلافی پیش بیاید، مرد آن نیست که بخواهد جانب مردم را بگیرد و پیش نظام قد علم کند. شاهد حرفش هم این بود که مثلا سر انتخابات ۸۸، با تمام هارت و پورتی که کرد که نمی‌دانم رای مردم مثل ناموس من است و این‌ها، یکهو زد زیر همه چیز و گفت از حقم می‌گذرم. خود من هم یادم است این را. اما خب، این ویژگی او را هم می‌توان این‌طور دید که خط قرمزهایش پیشاپیش مشخص است و به این ترتیب، ما می‌دانیم با چه آدمی، و با چه معیارها و مختصاتی طرف هستیم. یعنی قرار نیست بعد از انتخابات یک چهره‌ی جدیدی از خودش نشان دهد و تازه بفهمیم آقا آیا در خیابان ملت را چوب هم زده است یا نه. من می‌گویم آدمی که زیر و رو و بالا و پایینش مشخص است و ابایی هم از این ندارد که خطوط قرمزش را به همه نشان دهد، به مراتب قابل اعتمادتر و مطمئن‌تر از کسی است یک روز کت سفید می‌پوشد و روشنفکر می‌شود و یک روز دیگر، در خیابان ترک موتور می‌نشیند و چوب دستش می‌گیرد. بعد هم این‌که اگر پذیرفتیم که این آدم الویت برنامه‌هایش اقتصادی است، چه بهتر که با نظام هماهنگ باشد و اصطکاک زیادی ایجاد نکند تا بتواند برنامه‌هایش را پیش ببرد.
باز یکی همین نکته را می‌گفت که او توسعه‌ی سیاسی برایش اولویت نیست. راست هم می‌گوید. اما اولا من این را هم به حساب نقطه‌ی قوتش می‌گذارم که تکلیفش با خودش و من و شما و همه روشن است. یعنی قرار نیست کار سیاسی کند و شعارش را هم نمی‌دهد. ثانیا، انگار یادمان رفته که ما جان‌سخت‌هایی هستیم که ۸ سال از عمرمان را به پای دولتی سوزاندیم که نه الویت سیاسی داشت و نه الویت اقتصادی و نه هیچ الویت معقول دیگری. حالا که یکی پیدا شده است و دست کم برای یکی از الویت‌ها –و از قضا مهم‌ترین‌شان- برنامه‌ی عملی و درست و حسابی دارد، یاد الویت‌های معوق‌مان افتاده‌ایم. ثالثا، حتی در همین میزان محدودی که به مسایل سیاسی پرداخته است، از خیلی‌های دیگر معقول‌تر ظاهر شده و دست‌کم حرف‌ها و رفتاری که از خودش نشان می‌دهد، از امثال جلیلی و حداد و ولایتی و این‌ها به روز تر است. من خودم شنیدم که در مصاحبه با این یارو عابدینی انتقاد کرده بود به کسانی که گفتمان انقلاب را فقط ایستادگی می‌دانند و گفته بود باید با دنیا وارد تعامل شد. مثال خوبی هم آورده بود که برای مسایل زیست محیطی با آمریکا وارد همکاری و تعامل خواهد شد که مثلا این مشکل غبار در استان‌های جنوبی را حل کند و حتی برآٔورد هزینه‌ی این کار را هم گفت. یعنی، نه تنها نگاه باز و به روزی از روابط بین‌الملل دارد، بلکه تا این حد هم دقیق و با جزییات مسایل را حلاجی کرده است. یا مثلا گفته بود فعالیت‌های اقتصادی را از دولت و نیروهای مسلح می‌گیرد. خیلی حرف است این‌. من می‌گویم چه چیزی بهتر از این؟ یک آدمی پیدا شده که یک جایی در وسط ایستاده است و خدا خودش می‌داند که فعلا آدم‌هایی که وسط ایستاده باشند، بیشتر به کار ما می‌آیند تا آن‌هایی که این طرف و آن طرف هستند.
اصلا این‌ها هیچ. شما یک سری به این سایت ویکی رضایی بزنید و ببینید آن‌جا چقدر کار دقیق علمی تلنبار شده است. باور می‌کنید اگر بگویم برای تک‌تک شهرهای ایران، به صورت موردی مطالعه و برنامه‌ریزی شده است؟ یعنی حتی در حد این که بابل چند تا سینما دارد و چند تا باید داشته باشد هم وارد جزییات شده است، آن‌هم با برنامه‌ی زمانی ۴ ساله. حالا البته بابل که شهر بسیار مهمی است، ولی برای بقیه‌ی شهرها هم در همین حد و حدود برنامه دارد. به خدا ما گرفتار کفران نعمت می‌شویم اگر این‌ها را نبینیم.
همه‌ی این‌ها را گفتم، ولی مثل روز برایم روشن است که ما به رضایی رای نمی‌دهیم. خودم را می‌گویم. شما را می‌گویم. این بچه ستاره و اقبال ندارد اصلا. اولاد کم‌شانس است انگار.

۳ نظر:

  1. به آدمی که خودش رو وابسته به هیچ جریان ریشه داری نمیدونه چطور میشه اعتماد کرد؟ یه بار امتحان کردیم بس بود. چرا تحزب در روند سیاسی امیت دارد؟ علت آن وابستگی به جریانی است که حیات و مماتش به عملکرد نامزد معرفی شده اش دارد. اما مرگ یک آدم کسی را متاثر نمیکند. رضایی همان آدم تنهاست که هرقدر هم حکیمانه حرف بزند ریشه ای در خاک ندارد و حتی همین ولایتی صدها بار قابل اعتمادتر از اوست

    پاسخحذف
  2. می بینی حتی اینجا هم کسی در مورد این بنده خدا نظر نمی ده.

    پاسخحذف