- See more at: http://blogtimenow.com/blogging/automatically-redirect-blogger-blog-another-blog-website/#sthash.auAia7LE.dpuf گاهك: ما و اين‌ها

چهارشنبه، مرداد ۱۸، ۱۳۹۱

ما و اين‌ها

اين هم از آن چيزهايي‌ست كه هميشه چشمم را گرفته است. اين‌كه ما چقدر زندگي و متعلقات آن را سخت مي‌گيريم و چطور چيزهاي كوچك را در ذهن خودمان بزرگ مي‌كنيم، و اين‌ها كه اين‌جا زندگي مي‌كنند، چطور همه چيز زندگي را با هم پذيرفته‌اند و اساسا مشكلات زندگي را نه به عنوان دردسري كه بايد از سر بگذرانند, كه به عنوان جزيي از زندگي و اصلا خود زندگي مي‌بينند.
نشسته بودم در كتابخانه كه دختري آمد و رو به رويم كيف و وسايلش را روي صندلي گذاشت و همان‌طور كه خودش را تكان‌تكان مي‌داد, كتابي را باز كرد و شروع كرد به قدم زدن و كتاب خواندن. از تكان‌خوردن‌هايش نگاهم جلب شد و ديدم كه با چادرشبي پارچه‌اي چيزي بچه‌اش را به خودش قنداق كرده است. آن قدر هم تميز و مرتب اين كار را كرده بود كه اصلا در نگاه اول به چشم نمي‌آمد كه يك نفر نيست و دو نفر است. نيم ساعتي همان جا قدم زد و نشست و كتابش را خواند. گاهي بچه ونگي مي‌زد و مادرش هم پيش‌پيشي مي‌كرد برايش كه آرام شود. بعد هم رفت.
يادم آمد دو ماه پيش كه با چند نفر از دوستان متاهلم در ايران مي‌خواستيم يك روزه برويم دشت و دمني جايي و دلمان را باد بدهيم, يكي از اين دوستان كه چند ماهي است پدر شده است, عذر خواست و توجيهيش هم اين بود كه همراه بچه به پيك‌نيك آمدن سخت است برايشان. كه من فكر كردم به همين راحتي، با آمدن اولين بچه، بخشي از زندگي و تفريحات خود را ناديده گرفتند و به استقبال پير شدن رفتند.
مثال ديگرش هم مهماني گرفتن‌هاي ماست كه مثلا اگر قرار باشد شبي خاله و شوهرخاله‌ام به خانه‌ي ما بيايند، مادرم از صبحش مشغول پخت و پز و بشور و بساب است كه حالا انگار قرار است مهماني سلطنتي برگزار كند. تعداد اگر بالاتر باشد و درجه‌ي دوري مهمانان هم بيشتر باشد كه ديگر واويلا. اين‌جا حالا مي‌بيني عصر تصميم مي‌گيرند مهماني‌اي چيزي بگيرند. بعد هر كسي چيزي مي‌آورد و گوشه‌اي از كار را مي‌گيرد و مي‌شود يك دور همي راحت و بي دردسر. بعدش هم هر كي مي‌رود به سي خودش.

در مجموع زندگي را سخت مي‌گيريم. يا سختگيرمان كرده‌اند شايد. نمي‌دانم.


پ.ن. البته به نظرم بچه‌هاي اين‌ها هم آدم‌تر از بچه‌هاي ما هستند. در تمام نيم‌ساعتي كه مادرش اين‌جا بود، دو بار ونگ زد كه آن دو بار هم با با يك تكان دادن الكي آرام شد. حالا بچه‌هاي ما اگر باشند, آسمان را به زمين مي‌آورند. از بس كه كولي‌اند.


۳ نظر:

  1. همينطوره دقيقا. اينجا در امارات هم من بارها اين تفاوت رو در پيك نيك رفتن و مهماني و گردش هنديها و فيليپينيها و غربيها ديدم. خيلي راحت و بي تكلف. هستند

    پاسخحذف
  2. اويس جان اين كه ما زندگي را خيلي سخت مي گيريم متاسفانه واقعيتي است كه بايد سعي كنيم تغييرش بديم والبته كار خيلي سختي هم نيست در ضمن با پاراگراف آخرش هم صد در صد موافقم

    پاسخحذف
  3. حرف حساب که جواب نداره
    اما این قیاس مشکل داره،
    قبل شکست چارچوب ها و سنت های دست و پا گیر، اول باید هدف معلوم بشه تا
    در طی طریق اسیر ابزارها نشیم
    ما در واقع زندانی افکارمون هستیم نه اطرافمون

    پاسخحذف