داشتم براي چندصدمين بار اين آهنگ "تفنگت را زمين بگذار" شجريان را –با شعر عالي مشيري- گوش ميدادم. باري نيست كه اين
آهنگ را بشنوم و محو ريزهكاريها و ظرافتهاي نهفته در آن نشوم. البته اين كه ميگويم, چندان هم چيز عجيب و جديدي نيست. تقريبا تمام كارهاي
شجريان با آنچنان استادي و مهارتي تنظيم و ساخته و خوانده شده است كه چنين حيرتي
را برميانگيزد. اما نكته اين جاست كه تصنيف "تفنگت را زمين بگذار" -فارغ
از نقش ماندگاري كه در يكي از بزنگاههاي تاريخي اين مرز و بوم ايفا كرد و در
يادها جاودانه شد- ويژگيهاي ديگري هم دارد كه دستكم براي من جذاب است.
شعر تصنيف را كه يادتان ميآيد؟ جريان شعر اينگونه
است كه انگار يك بزرگتري, آدم
عاقلي, كسي دارد يكي جوانتر از خودش را نصيحت ميكند
كه دست از شرارت و جهالت و جنايت بردارد و بيش از اين خون ناحقي را بر زمين نريزد
و اسباب آزار و زحمت ديگران را فراهم نياورد. بعد طبيعي است كه در لابهلاي نصيحت
كردنهاي خودش, دلايلي ميآورد و از اينجا
و آنجا شاهد جمع ميكند. گاهي لحن كلامش دلسوزانه و برادرانه ميشود و گاهي عتاب
ميكند, گاهي صدايش را بالا ميبرد و گاهي آرام سخن
ميگويد و خلاصه تلاش ميكند كه حرف خودش را به طرف بقبولاند. بعد آدم تعجب ميكند
وقتي ميبيند شجريان تمام اين ريزهكاريها را با دقت تمام ديده و به كار بسته و چنان
تصنيف را خوانده است كه انگار دارد به زبان من و شما يا دور و بريهايمان حرف ميزند, با تمام حالاتي كه در يك محاورهي معمول ممكن است
وجود داشته باشد.
سهل و ممتنع است اينگونه خواندن. به زبان سعدي ميماند:
در عين حال كه به زبان مردم كوچه بازار نزديك است, بيانش از توان هر كس ديگري –جز خود سعدي- خارج است.
اگر دم دست داريدش, يك بار ديگر, تصنيف را با اين اشارات كه من ميگويم گوش كنيد و ببينيد شما هم همين را ازش
درمييابيد يا نه. شايد هم من جوگير شدهام و زيادي بزرگش كردهام. چه ميدانم.
متن شعر
|
خوانش شجريان
|
تفنگت را زمين بگذار
|
صداي پايين - امر توام با عتاب – آرامش قبل
از طوفان
|
كه من بيزارم از ديدار اين خونبار اين
ناهنجار
تفنگِ دست تو يعني زبان آتش و آهن
|
بالا رفتن صدا - عيان كردن عصبانيت - بيان
احساس خود از آن رفتار نادلبخواه
|
من اما پيش اين اهريمني ابزار بنيان كن
ندارم جز زبانِ دل
دلي لبريزِ مهر تو٬ اي با دوستي دشمن.
|
عجز در صدا - خالي بودن دستها – بيان مظلوميت
|
زبان آتش و آهن
زبان خشم و خونريزي ست زبان قهر چنگيزي ست |
بالا رفتن صدا – بيان معايب و زشتيهاي
اين رفتار – عصبانيت از نفهمي مخاطب
|
بيا، بنشين، بگو، بشنو سخن، شايد
فروغ آدميت راه در قلب تو بگشايد. |
صداي پايين – نصيحت پدرانه - تلاش براي
نرم كردن دل مخاطب – اميد دارد كه كلامش نتيجه بدهد.
|
برادر! گر كه مي خواني مرا، بنشين
برادروار
تفنگت را زمين بگذار تفنگت را زمين بگذار تا از جسم تو اين ديو انسان كش برون آيد |
صداي پايين - ادامهي نصيحت – همچنان به
نرم كردن دل سنگ اميد بسته است.
|
تو از آيين انساني چه مي داني؟
اگر جان را خدا داده ست چرا بايد تو بستاني؟ |
صداي بالا – عصبانيت زياد – گويي دوباره
صحنههاي ناگوار را به ياد آورده است – تشر به مخاطب كه تو اصلا چهكارهاي كه
پا در جاپاي خدا كردهاي؟
|
چرا بايد كه با يك لحظه غفلت، اين برادر
را
به خاك و خون بغلطاني؟ |
پايين آمدن صدا - بغض - يادآوري مجدد
صحنههاي دلخراش
|
گرفتم در همه احوال حق گويي و حق جويي
و حق با توست ولي حق را -برادر جان- به زور اين زبان نافهم آتشبار نبايد جست... |
صداي پايين – استدلال توام با نصيحت
برادروار – آخر باباجان,
خودت كلاه خودت را قاضي كن و ببين اين كاري كه ميكني درست است؟
|
اگر اين بار شد وجدان خواب آلوده ات بيدار
تفنگت را زمين بگذار |
صداي پايين - اتمام حجت – من گفتنيها را
با تو گفتم, ديگر خودت ميداني.
حرفها را زده, بلند شده است و ميخواهد از اتاق برود بيرون.
|
تفنگت را زمين بگذار
|
صداي پايين (مشابه ابتداي صحبت) - امر
توام با عتاب – ختم كلام - ببينم چه كار ميكني.
|
سلام
پاسخحذفخيلي مخلصيم برادر
نه اينكه فكر كني با اينكه استادانه ميخونه مخالف باشم، نه اينكه فكر كني از اين تصنيف لذت نبردم و نميبرم، نه اينكه فكر كني از ظرافتهاي كارهاي استادانه شجريان بيخبرم، نه. اين فكرها را نكن. اما يه سوال: اگر جاي اين بالا و پايين خوندن ها در يكي دو مورد جابجا ميشد، باز هم نميشد همينطوري تحليل كرد؟
اردات داريم شديد
امين عزيزم
پاسخحذفرو حرفت فكر كردم و ديدم حق با توئه. جالبه! حتي سعي كردم بعضي ابيات و و بالا و پايين رفتنها را جابه جا كنم كه ديدم باز هم ميتواند معنا بدهد. هرچند باز هم به نظرم اينطور آمد كه انتخابهاي خود شجريان براي اين بالا و پايين رفتنها بينقص بوده است.
خيلي چاكرم. در جريان باش. :)