فشارها بالاخره كار خودش را كرد و وزیر دفاع انگليس ناگزير به كنارهگيري از سمتش شد. در استعفانامهاش هم با پذيرش اين اشتباه كه "اجازه داده بود علایق شخصیاش وارد محدودهي فعالیتهای حرفهایاش شود"٬ منافع ملي بريتانيا را مقدم بر علايق شخصياش دانست و خلاص. رفت پي كارش.
قضيه از اين قرار بود كه ليان فاكس٬ يعني همين آقاي وزير دفاع٬ يكي از دوستان نزديكش را –كه در دوران مجردي همخانه بودند و بعدتر هم سر عروسي آقاي وزير ساقدوشش شد- در چند سفر اداري همراه خودش كرد و همچنين به او اجازهي تردد در ساختمان وزارت دفاع را با عنوان مشاور وزير داد. رسانهها هم وقتي از اين ماجرا باخبر شدند٬ موضوع را بزرگ كردند و كار تا آنجا پيش رفت كه ديويد كامرون شخصا وارد ماجرا شد و موضوع را مورد بررسي قرار داد. نتيجه اين كه پس از چند روز كش و قوس٬ وزير دفاع ناگزير به عذرخواهي و استعفا و شد و رفت پي كارش. البته اعلام شد تحقیقی هم در دست انجام است تا مشخص شود آیا روابط دوستانهي آقاي وزير با رفيقش به منافع بریتانیا ضرر زده است يا خير.
آدم گاهي احساس ميكند اين اتفاقها در سيارهاي ديگر دارد رخ ميدهد. يعني ميزان تفاوت اين وقايع با چيزهايي كه دور و بر آدم اتفاق ميافتد٬ آنقدر زياد است كه عقل آدم منطقا باورش نميشود محل رخداد هر دوي اين اتفاقها در يك سياره باشد.
انگار نشستهايم و داريم فيلم تخيلياي از اسپيلبرگ را ميبينيم كه در آن آدمهايي عجيب و غريب از دنيايي ناشناخته٬ كارهاي محيرالعقولي ميكنند كه البته در نظر ما بسياري از اين كارها اصلا ضرورتي هم ندارد. ما در سيارهي ديگري هستيم. سيارهاي كه هيچ كس در آن از اين كارها را نميكند و همچنان چرخ سياره دارد ميچرخد. البته اگر بتوان اسم اين لخلخ كردن سيارهي ما را چرخيدن گذاشت.
بله دوست عزیز. دقیقا سیاره ی دیگری است. من اوایل که امده بودم اینجا می گفتم مرده ام و دوباره زنده شده ام. هیچ باور نمی کردم که قبلش کجا بوده ام چون آنقدر تفاوت زیاد بود که آدم باورش نمیشد!
پاسخحذفیه بارم افتخار بدین شما بیاید وبلاگ ما!
پاسخحذفاز مطلبی که برای عمو استیو نوشته بودی خیلی خوشم اومد. لینک دادم بهش تو وبلاگم
پاسخحذفاین نظر توسط یک سرپرست وبلاگ حذف شد.
پاسخحذفاین نظر توسط یک سرپرست وبلاگ حذف شد.
پاسخحذف