- See more at: http://blogtimenow.com/blogging/automatically-redirect-blogger-blog-another-blog-website/#sthash.auAia7LE.dpuf گاهك: آن داخل

سه‌شنبه، شهریور ۰۱، ۱۳۹۰

آن داخل

- بره برنگرده٬ صلوات!

برايم مي‌گفت اين زيباترين نوا و دعايي‌ست كه هر از گاهي در بند به گوش مي‌رسد. دعا و مناجات كه البته زياد -اجباري و غير اجباري- به خوردشان مي‌دهند. اما اين بهترينشان است. زيباترين دعاست. آن لحظه‌اي كه نام زنداني‌اي را مي‌خوانند كه بار و وسايلش را جمع كند و برود آن بالا٬ نگهباني. بعد همه‌ي هم‌اتاقي‌ها به تكاپو مي‌افتند كه كمكش بدهند. يكي اسبابش را از گوشه و كنار جمع مي‌كند و مي‌دهد دستش. يكي پتويش را لوله مي‌كند. همه خوشحالند و بدخواهي و حسادتي در كار نيست. انگار هر يك نفري كه آزاد شود٬ يكي به آزادي خودشان نزديك‌تر شده‌اند.

شماره‌هاي تماس رد و بدل مي‌شود. وعده‌هاي ديدار همه به بيرون زندان است. آماده‌ي رفتن كه شد٬ يكي صدايش را سر مي‌دهد:

- بره برنگرده٬ صلوات!

بعد در اتاق‌هاي ديگر هم مي‌فهمند كسي دارد مي‌رود. از اتاق‌هايشان بيرون مي‌آيند و سرك مي‌كشند. آن‌ها هم خوشحال مي‌شوند. جلو مي‌آيند براي مشايعت و خداحافظي. دست مي‌دهند و بغل مي‌كنند. صلوات‌ها بلند است و محكم.

كسي دارد مي‌رود. مي‌رود كه برنگردد. مي‌رود كه برنگردد٬ صلوات.


پ.ن. راوي زنداني مالي بوده است. وگرنه هميشه و همه جا اين‌طور نيست كه احضار زنداني همراه با وسايلش به نگهباني٬ خبر خوشي باشد.

۱ نظر: