- See more at: http://blogtimenow.com/blogging/automatically-redirect-blogger-blog-another-blog-website/#sthash.auAia7LE.dpuf گاهك: بيا سوته‌دلان گرد هم آييم

شنبه، شهریور ۱۲، ۱۳۹۰

بيا سوته‌دلان گرد هم آييم

راقم اين سطور٬ تا اين سن كه رسيده است٬ مجموعا دو بار دچار شكست عاطفي شده كه دست بر قضا٬ هر دوي اين بارها هم از طريق شبكه‌ي اجتماعي فيس‌بوك بوده است. راقم اين سطور مايل است اين شكست‌ها را با شما خواننده‌ي عزيز در ميان بگذارد تا اگر شما هم تجربه‌ي مشابهي داريد٬ به مصداق "بيا سوته‌دلان گرد هم آييم" قفل سينه را باز كنيد تا شكست‌هايمان را با هم به اشتراك بگذاريم. راقم اين سطور از عنوان "راقم اين سطور" بسيار خوشش مي‌آيد و مايل است تا حد تهوع‌آوري از آن براي خود استفاده كند.

اولي‌ش٬ تابستان گذشته بود. زماني كه يكي از دوستان قديم و نديم و در واقع مي‌توانم بگويم نزديك‌ترين دوست سال‌هاي راهنمايي‌م را در فيس‌بوك پيدا كردم. دوستي كه بخشي از دوران زندگي‌مان را با هم گذرانده بوديم و خاطرات آن‌چناني با هم داشتيم. با شور زايد‌الوصفي برايش نوشتم:

كجايي پسر؟؟؟ مي‌دوني چقدر دلم برات تنگ شده؟؟ مي‌دوني چند ساله بي‌خبريم از هم؟؟ يك آماري از خودت بده ببينم كجايي و چه مي‌كني. يك برنامه‌اي هم استاد كن ببينيم هم. چقدر خوشحالم پيدات كردم. ماچ!

فرداي آن روز جواب دوست قديم و نديم دوران راهنمايي٬ به شرح زير واصل شد:

دوست گرامي جناب آقاي رضوانيان٬ سلام گرم بنده را پذيرا باشيد.

من هم از ديدار شما بسيار مشعوف شدم. بله٬ حق با شماست٬ زمان بسيار زود مي‌گذرد و خاطره‌ها بر جا مي‌مانند. اگر از احوالات اين حقير جويا باشيد٬ ازدواج كرده‌ام و در يكي از شركت‌هاي تابعه‌ي وزارت نيرو مشغول به كار هستم. ممنون از لطف جنابعالي. من هم اميدوارم فرصتي فراهم شود تا بتوانيم همديگر را ببينيم. ضمنا از مطالب آموزنده‌اي كه بر روي شبكه‌ي اجتماعي فيس‌بوك به اشتراك مي‌گذاريد٬ بسيار سپاسگزارم.

ارادتمند٬ فلاني

از خوانندگان محترم تقاضا دارم به دو نكته‌ي توامان توجه فرمايند. نكته‌ي اول قيافه‌ي من بعد از خواندن اين جواب٬ و نكته‌ي دوم به كار گيري صفت "آموزنده" براي مطالب فيس‌بوكي‌ام. راقم اين سطور مجددا از شما دعوت مي‌كند قيافه‌ي بنده را در ذهن تصوير كنيد.
شكست عاطفي دوم هم همين چند روز پيش اتفاق افتاد. يك آقاي گرجي‌ای بود كه 10-12 سال پيش در كلاس آواز با هم آشنا شده بوديم. حدودا 40 ساله٬ كارمند بانك كشاورزي٬ بسيار موقر و محترم. با آن‌كه استعداد و صداي خاصي نداشت و در آن سن و سال اميدي هم به آينده‌ي خوانندگي‌ش نمي‌رفت٬ پشتكار و پيگيري بالايي در آوازخواني داشت. معمولا بعد از كلاس‌ها تا سيدخندان را با هم قدم مي‌زديم و از اين‌جا و آن‌جا صحبت مي‌كرديم. آدم بسيار پخته و اهل مطالعه‌اي بود و نه فقط در شعر و فرهنگ و ادب دستي داشت٬ كه تحليل‌هاي سياسي و جامعه‌شناسانه‌اش هم قابل تأمل بود. خلاصه اين‌كه فرصت هم‌صحبتي‌اش در آن زمان براي من غنيمتي بود. دو بچه‌ي كوچك داشت٬ يكي دختر يكي پسر. خانوادگي براي مهاجرت به كانادا اقدام كرده و منتظر جواب پذيرششان بودند. بعدها البته من ناگزير شدم روز و ساعت كلاس آوازم را تغيير دهم و لاجرم لذت مصاحبت ايشان را از دست دادم. بعدترها هم از استادم شنيدم كه كار مهاجرت خانوادگي‌شان درست شده و با هم از ايران رفته‌اند. حرف چه سالي را مي‌گويم؟ حدود 79-80.

چند روز پيش به طور كاملا اتفاقي آقاي گرجي را در فيس‌بوك پيدا كردم. اول چهره‌اش برايم آشنا زد و توجهم را جلب كرد و بعد كه نامش را ديدم٬ شناختمش. برايش پيام دادم كه:

آقاي گرجي عزيز٬ كاش مي‌دانستيد چقدر دلم مي‌خواست الان پاييز 80 بود تا با هم از كلاس آواز استاد فلاح بيرون بياييم و همان‌طور كه تا سيدخندان قدم مي‌زنيم٬ درددلي كنيم. اميدوارم هر جا هستيد٬ شاد و دلخوش و تندرست باشيد.

نيم ساعت بعد٬ آقاي گرجي جوابي به شرح زير به راقم اين سطور ارسال كرد:

چطوري جيگر؟ كلاس آواز مي‌ري هنوز؟

خوانندگان محترم٬ لطفا منتظر چيز ديگري نباشيد. منظور اين كه چيزي از قلم نيفتاده است. جواب آقاي گرجي تمام و كمال همان است كه نوشته‌ام: "چطوري جيگر؟ كلاس آواز مي‌ري هنوز؟" از شما خواننده‌ي گرامي تقاضا دارم بار ديگر قيافه‌ي راقم اين سطور را پس از خواندن جواب آقاي گرجي به ياد بياوريد و ضمنا به لفظ جيگر كه توسط ايشان به كار گرفته شده است٬ توجه ويژه مبذول فرماييد. جهت مزيد اطلاع شما خواننده‌ي گرامي و ثبت در تاريخ٬ تذكار اين نكته را ضروري مي‌دانم كه ارتباط راقم اين سطور با جناب گرجي تنها در حد شركت در كلاس آواز و گاهي قدم زدن‌هاي دوستانه در حد فاصل آپادانا تا سيدخندان بوده است و هر گونه ارتباط ديگري كه راقم اين سطور را در نظر آقاي گرجي تبديل به جيگر كرده باشد٬ به شدت تكذيب مي‌شود.

لطفا به راقم اين سطور حق دهيد از اين دو خاطره به عنوان شكست‌هاي عاطفي خود در سي سال گذشته ياد كند. همچنين حتما اين نكته را هم درك مي‌كنيد كه پس از اين دو جريان وي به دلايل رواني ناشناخته‌اي علاقمند شده باشد خودش را همه جا با نام "راقم اين سطور" معرفي كند.

راقم اين سطور٬ ضمن تشكر از همدردي و حوصله‌ي شما خواننده‌ي گرامي٬ خواهشمند است شما نيز شكست‌هاي عاطفي فيس‌بوكي خود را از طريق نشاني زير با ديگر خوانندگان به اشتراك بگذاريد:

raaghem.e.in.sotoor@gmail.com

۷ نظر:

  1. گاهی واسه اینکه جگر یکی بشی همین قدم زدن تا سید خندان کفایت می کنه. شاید هم چیزی کمتر از این حرفها

    پاسخحذف
  2. سلام علیکم "راقم اون سطور"

    باز هم گلی به جمال دوستان فیسبوکی شما که جواب داده اند، گروهی از رفقای ما اصلا جواب نداده اند و من مانده ام که چرا خود را ضایع کرده ام.

    به هر حال قدر این دو دوست را بدانید

    پاسخحذف
  3. اصطلاح "جیگر" در مکالمات فیس بوکی و چتی ، خیلی رایج هست ، ربطی هم به " جیگر" بودن یا نبودن طرف هم نداره .

    پاسخحذف
  4. خب جیگری دیگه عزیزم. آقای گرجی معلومه جنس شناس هستن ماشاالله... ;)

    پاسخحذف
  5. be nazaram javab dovomi baz tabieetare

    پاسخحذف
  6. احتمالا بزودی آقای گرجی خاطره دوم رو به عنوان یک شکست عاطفی برات می فرسته.

    پاسخحذف
  7. این نظر توسط یک سرپرست وبلاگ حذف شد.

    پاسخحذف