- See more at: http://blogtimenow.com/blogging/automatically-redirect-blogger-blog-another-blog-website/#sthash.auAia7LE.dpuf گاهك: اين سه دسته آدم

چهارشنبه، آبان ۱۲، ۱۳۸۹

اين سه دسته آدم

من از مباحثه با آدم‌هايي كه كاملن متفاوت از من فكر مي‌كنند ابايي ندارم. حتي دوست هم دارم اين گفت‌وگوها را. حالا نه اين‌كه بخواهم بگويم آدم كاردرست و روشن‌فكري هستم و از هر نظر مخالفي استقبال مي‌كنم. ولي واقعيتش اين است كه بسياري وقت‌ها از همين گفت‌وگوها چيزهايي ياد گرفته‌ام و حتي اگر در زمان گفت‌وگو آن‌قدر شجاع نبودم كه به نادرستي نظر خودم اعتراف كنم٬ بعدش كه تنها شدم٬ كلاهم را قاضي كردم و به طرف حق دادم. خلاصه كم‌ترين فايده‌اش اين بود كه از اين گفت‌وگو چيزي ياد گرفتم.

با آدم‌هايي هم كه از لحاظ علمي از من بالاتر يا پايين‌تر هستند مي‌توانم سر صحبت را باز كنم و تا آن‌جايي كه فهم و سوادمان قد مي‌دهد پيش بروم. با آدم‌هاي بداخلاق و عصباني هم مشكل چنداني ندارم. حتي به تجربه دستم آمده است كه با آدم‌هاي بي‌ادب و بددهن هم –كه هر لحظه ممكن است ليچار و ناسزايي بار آدم كنند- چگونه كنار بيايم و به سلامت از كنارشان بگذرم. آدم‌هاي گستاخ و بي‌چشم‌ورو هم به همين ترتيب.

حالا چرا اين‌ها را گفتم؟ براي اين‌كه بگويم از ميان تمام كساني كه تا به حال روبه‌رويشان قرار گرفته‌ام٬ تنها 3 دسته هستند كه ترجيح مي‌دهم با آن‌ها هم‌صحبت نشوم. آدم‌هايي كه -اگر اجر و مواجبي در كار نباشد- وقتم را براي مشاجره با آن‌ها هدر نخواهم داد:

دسته‌ي اول٬ آن‌هايي كه به سادگي و مهارت دروغ مي‌گويند. علت اين پرهيز هم واضح است: با آدم دروغ‌گو شما هيچ معياري براي سنجش درستي يا نادرستي استدلال طرف مقابلتان نداريد. چون اصلن نمي‌دانيد مبناي اين استدلال‌ها راست است يا دروغ.

دسته‌ي دوم٬ آن‌هايي كه مبناي منطقي و استدلالي مشخصي در حرف‌ها و نظراتشان ندارند. صحبت‌هايشان پر از تناقض است و هر جايش را كه بگيري با جاي ديگرش جور در‌نمي‌آيد. تكه‌تكه‌هاي حرف‌هايشان يكديگر را نقض مي‌كند و بر همين اساس ممكن است لحظه‌اي مدح چيزي را بگويند و لحظه‌اي ديگر ذم همان چيز را. نه تنها خودشان ذهن آشفته و بي سر و ساماني دارند٬ بلكه كسي را هم كه درگير گفت‌وگو با آن‌ها مي‌شود به آشفتگي مي‌كشند و در پايان گفت‌وگو مي‌بينيد كه هيچ چيزي نصيبتان نشده است. نه از حرف‌هاي او چيز به‌دردبخوري به شما ماسيده است و نه او به حرف‌هاي شما گوش داده است كه افاقه‌اي كرده باشد. وقتي كه گذاشته‌ايد نه به كار دنيايتان آمده است نه آخرت و نه هيچ جاي ديگري.

و دسته‌ي سوم٬ آدم‌هايي كه خود را به خواب زده‌اند. نه اين‌كه خوابيده باشند٬ كه خود را به خواب زده‌اند. چيزي را جلوي چشمشان گرفته‌ايد٬ اما مي‌گويند نمي‌بينندش. اشتباه نشود. منظورم چيزي از جنس ترديد‌هاي فلسفي نيست كه به واقع كسي در وجود يا عدم وجود چيزي شك مي‌كند و اين شك مي‌تواند راه را بر انديشه‌هاي ديگري باز كند. منظورم اين گونه نديدن‌ها نيست. منظور نديدن آدم‌هايي است كه نمي‌خواهند ببينند٬ تنها به اين دليل كه مي‌دانند اگر ببينند بايد به نادرستي انديشه‌هاي خود اذعان كنند و يا دست‌كم در يك گفت‌وگو و مباحثه‌ي منطقي درستي انديشه‌هاي خود را به اثبات برسانند. آدم‌هايي كه خود را به خواب زده‌اند٬ چون مي‌دانند تنها آدمي را كه نمي‌توان بيدار كرد٬ كسي است كه خود را به خواب زده باشد. چون مي‌دانند اگر بيدار شوند بازنده‌اند. آدم‌هايي كه برگ برنده‌ي خود را در خوابيدن خود مي‌بينند.

وقت تلف كردن است صحبت با اين سه دسته آدم٬ دست‌كم از نظر من.

۴ نظر:

  1. حالا فکر کن یک نفر در هر سه گروه بگنجه! چه شود! البته تجربه ثابت کرده که افرادی که از یکی از این مواهب برخوردار هستند، از دو نعمت دیگه هم بی نصیب نیستند

    پاسخحذف
  2. حالا جالب این است که افراد دگم مذهبی معمولا ترکیبی از هر سه نوع آدم هائی که گفتی هستن!

    پاسخحذف
  3. در جواب ناشناس دلم می خواد اینو بگم که شاید من باب مزاح این حرف رو زده باشی ولی همیشه صدق نمی کنه ، مذهب تنها دستاویزی برای بهره ی یه گروه خاص بوده که این وسط قربانی هایی به نام آدم های مذهبی پدیدار می شه که صرفا بدین معنا نیست که انسان های بدی هستن و هیچکس هم حقایق مذهبی را به خوبی آنهایی که توش خردگرایی را از دست داده اند " نمی فهمند .

    خطاب به اویس هم می خوام بگم کاملا با نوشته ات موافقم و می پسندم ، نوشته هاتو می خونم به این نتیجه می رسم که نشناختمت .

    پاسخحذف
  4. چقدر جالب پس با آدماي دروغ گو نمي سازي؟ يكي همون نزديكي ها داره زندگيشو سر دروغ مي بازه شايد به كمكت نياز داشته باشه شايد هنوز راهي باشه. شايد ...

    پاسخحذف