- See more at: http://blogtimenow.com/blogging/automatically-redirect-blogger-blog-another-blog-website/#sthash.auAia7LE.dpuf گاهك: French kiss

چهارشنبه، آبان ۰۵، ۱۳۸۹

French kiss

اين سايت‌هاي دوست‌يابي را ديده‌ايد كه وقتي در آن‌ها عضو مي‌شويد٬ گير مي‌دهند كه همه‌ي دوستان و تيره و تبار شما را هم به سايتشان دعوت كنند؟ شگردشان هم اين است كه يك جايي از شما اجازه مي‌گيرند كه وارد ايميل‌تان شوند و دعوت‌نامه‌اي را براي هر كه آن‌جا يافت مي‌شود بفرستند. اين كارها را مي‌كنند كه مثلن تعداد اعضايشان را بالا ببرند. دعوت‌نامه‌شان هم جوري است كه به خيال خودشان طرف را در رودربايستي قرار دهند تا دعوت را قبول كند. مثلن ايميل مي‌زنند كه: “Is Reza your friend? If yes, click here!” و يا “Do you want to make Sara happy?” و از اين سياق چيزها. حالا انگار نمي‌شود كه من با رضا دوست باشم و آن‌جا را كليك نكنم يا اين‌كه بايد حتمن سارا را همين‌طوري كه اين‌ها مي‌گويند خوشحال كنم.

اين‌ها كه گفتم زايدات است و چندان مهم نيست. مي‌خواستم اين را بگويم كه ديشب٬ آخر شب كريس‌دي‌برگ گذاشته بودم و نشسته بودم به كارهاي خودم كه ايميلي برايم آمد با اين عنوان كه:

Othman Abdolazim sent you a French kiss.

عثمان عبدالعظيم پسر سوري‌‌اي است كه در سوئد مدت كوتاهي با هم همسايه بوديم٬ با 2 متر قد و نيم من ريش و پشم و باقي واضحات. شنيده‌ايد كه مي‌گويند بهشت و دوزخ در همين دنياست؟ شما را نمي‌دانم٬ ولي براي من يكي كه صحت اين گفته مسجل شد. اين ايميل البته از طرف يكي از همين سايت‌هاي دوست‌يابي بوده است و لابد كاربري‌اش هم قرار بوده اين باشد كه مثلن از طرف فلان دختر به دست من برسد و من هم به هواي Frnech kiss گرفتار اين سايت شوم و يا برعكس٬ تصوير فلان پسر رشيد و رعنا را براي بهمان دختر بفرستند كه بيا عضو شو كه يارو مي‌خواهد تو را ببوسد. اما براي من كه چنين خيري نداشت و تنها نتيجه‌اش همان باور به بهشت و دوزخ در اين دنيا بود.

يعني به نظر شما جهنمي بدتر از اين وجود دارد كه شبي٬ نصفه شبي در سوئيت فسقلي خود در ژنو نشسته باشيد سر كار و بارتان٬ باران نرم‌نرمي بيرون ببارد و موسيقي ملايمي هم پس زمينه‌ي اين لحظات باشد و به ناگاه در خانه باز شود و عثمان عبدالعظيم با همان قد دو متري و ريش و پشم و متعلقاتش پا به خانه بگذارد و بيايد جلو و بي سلام و عليكي شما را فرانسوي ببوسد؟

اگر بهشت و دوزخ در همين دنيا نيست٬ پس كجاست؟

۷ نظر:

  1. آقا ما که بهشتي نديدیم! هرچه بود دوزخ بود!

    پاسخحذف
  2. اونوقت که به امید های واهی تو این سایت دوست یابی عضو شده بودی باید فکر ایجاش رو هم می کردی اویس جون.
    لطفن نگو عضو نشده بودم و همینطوری برام اومد که اصلن باورم نمیشه...

    پاسخحذف
  3. حالا امتحان میگردی شاید هم خوشت میومد اویس جان... شاید هم بهشت بود نه دوزخ!!! لووووول
    حامد ج

    پاسخحذف
  4. میگم راستشو بگو چند بار تو استکهلم با این عثمان جون فرنچ کیس داشتی؟ ;)

    پاسخحذف
  5. سوال فلسفی: چرا عثمان اویس را می بوسد؟
    ارسطو: طبیعت عثمان اینست که اویس را ببوسد.
    موسی: و آنگاه پروردگار ازآسمان به زمین آمد و به عثمان گفت اویس را ببوس و عثمان چنین کرد و پروردگارخشنود همی گشت.
    مارکس: عثمان بایداویس را می بوسید. این از نظر تاریخی اجتناب ناپذیر بود.
    نیچه: چرا که نه؟
    فروید: اصولاً مشغول شدن ذهن شما با این سؤال نشان میدهد که به نوعی عدم اطمینان جنسی دچار هستید. آیا دربچگی شصت خود را میمکیدید؟
    داروین: طبیعت عثمان را برای توانمندی بوسیدن اویس انتخاب کرده است.
    همینگوی: برای عشق .در زیرباران.
    اینشتین: رابطه ی عثمان و اویس نسبی است.
    صادق هدایت: اویس از دست دخترها به آن سوی مرزها فرار کرده بود غافل از اینکه آن طرف هم مثل همین طرف است، بلکه بدتر.
    روانشناس: آیا هر کدام از ما در درون خود یک عثمان نیست که میخواهد اویس را ببوسد؟
    نیل آرمسترانگ: یک بوسه کوچک برای عثمان، و یک بوسه بزرگ برای عثمانها.
    حافظ: عیب عثمانان مکن ای زاهد پاکیزه سرشت، که گناه دگران برتو نخواهند نوشت
    کافکا: عثمان به آن سوی خیابان کثیف رفت. ا.ر این را دید و به سوی دیگر خیابان فرار کرد، ضمن اینکه به عثمان نگاهی بی توجه و وحشتزده انداخت. این عثمان رامجبور کرد که دوباره به سوی دیگر خیابان برود، تا ا.ر را باحضور فیزیکی خود مواجه کند ودستکم او را به احترامی وادارد که باعث گریختن مجدد اوشود، کاری که برای ا.ر دست کم از نظر اندازه ی کوچک جثه اش دشوارتر می نمود.
    بیل کلینتون: من هرگز با عثمان تنها نبودم.
    ناصرالدین شاه: یک حالتی به ما دست داد و ما فرمودیم ببوسد. آن پدرسوخته هم بوسید
    سهراب سپهری: عثمان را در بوسه های خود بفهمیم، و از درخت کنار خیابان، شادمانه سیب بچینیم.
    اریش فون دنیکن: مثل هر باردیگر که صحبت موجودات فضاییست، جهان دانش واقعیات را کتمان میکند. مگر آنتن های زیر ریش عثمان را ندیدید؟
    رنه دکارت: از کجا میدانید که عثمان وجود دارد؟ یا اویس؟
    لات محل: به گور پدرش میخنده هیشکی نمتونه تو محل ما اویسو ماچ کنه.
    بودا: با این پرسش طبیعت عثمانانه ی خود را نفی میکنی.
    پدرخوانده: جای دوری نمیتواند برود.
    ماکیاولی: مهم اینست که عثمان از اویس را بوسید. دلیلش هیچ اهمیتی ندارد. رسیدن به هدف، هرنوع انگیزه را توجیه میکند.
    سروش: حرکت عثمان به ذات یک حرکت پیشینی است ؛اصول پيشيني مي‌توانند زاينده قوانين و قواعد پسيني باشند؟ آيا توسل به ذات و ماهيت پديده‌ها (به فرض دست يافتني و شناختي بودن) مي‌تواند ما را از توسل به تجربه‌ بي‌نياز كند؟ مثال مي‌زنم. فلسفه مي‌گويد هر حادثه‌يي علتي دارد. آيا از اين قانون پيشيني مي‌توان به دست آورد كه حرکت عثمان برای بوسه ای عاشقانه بوده است؟
    فردوسی پور: چه میـــــــــکــنه این عثمانه؟

    پاسخحذف
  6. مگه عثمان بیچاره دل نداره؟ قدش که رشید و خوب بوده حالا مشکل اون ریش و پشمه که خرجش یه ژیلت maj3 از نوع turbo بود راضی شو و بهشت رو تجربه کن

    پاسخحذف
  7. خوب بود!
    حالا نمی شد به یه بوس معمولی راضی بشه؟ حتما باید عثمان خان فرنچ کیس بدن؟ :-)

    پاسخحذف