- See more at: http://blogtimenow.com/blogging/automatically-redirect-blogger-blog-another-blog-website/#sthash.auAia7LE.dpuf گاهك: اين گنبد مينا

جمعه، فروردین ۲۷، ۱۳۸۹

اين گنبد مينا

چگونه است كه وقتي كودكي پا به مدرسه مي‌گذارد٬ اطرافيان خوشحال مي‌شوند كه آن‌قدر بزرگ شده است كه ديگر به مدرسه مي‌رود؟ وقتي كار مي‌گيرد٬ پدر و مادر ذوق مي‌كنند كه فسقلي‌شان آن‌قدر بزرگ شده است كه حقوق بگير شده است و دستش به دهانش مي‌رسد؟ ازدواج كه مي‌كند٬ بچه‌دار كه مي‌شود همه با خوشحالي مي‌گويند كه باورشان نمي‌شود كه فلاني بابا شده باشد٬ مامان شده باشد.

پس چگونه است كه وقتي پا به ميان‌سالي مي‌گذارد و ميان‌سالي مقدمش را با يك سكتة قلبي و چند روز بستري شدن در بيمارستان گرامي مي‌دارد٬ همه به عيادتش مي‌آيند٬ اما هيچ كس تبريك نمي‌گويد كه آن‌قدر بزرگ شده است كه مي‌تواند سكته كند و در CCU بستري شود؟ چه فرقي ميان اين بزرگ‌شدن‌هاست؟

مرز بين بزرگ شدن و پير شدن كجاست؟ از كجا٬ از كدام نقطه به بعد ديگر بزرگ نمي‌شويم كه شادي داشته باشد. پير مي‌شويم و مي‌دانيم كه در سراشيبي هستيم؟


آواز "ز کوی یار می‌آید نسیم باد نوروزی" شجريان را از آلبوم گنبد مينا گوش مي‌دادم. باري نيست كه اين آواز را گوش كنم و در عجب نيايم كه چگونه٬ با چه شعبده‌اي٬ بي آن‌كه شنوندة بداند٬ او را از ماهور به چهار گاه مي‌برد و باز به ماهور باز مي‌گرداند. هر دو به يك اندازه استاد هستند. يكي از ماهور به چهارگاه مي‌بردت٬ بي آن‌كه بداني؛ يكي از جواني به پيري مي‌غلتاندت٬ بي آن‌كه بداني. كاش زمانه از شجريان ياد مي‌گرفت و به ماهور باز مي‌گرداندت٬ بي آن‌كه بداني.

۶ نظر:

  1. از این باد ار مدد خواهی چراغ دل برافروزی

    پاسخحذف
  2. gahi heyran mimunam ke che khate fekri e zibaee poshte neveshtehat hast

    پاسخحذف
  3. سلام دوباره
    هوم
    ایده جالبی بود میشه گفت "بی آن که بدانیش" جا مونده تو این روزگار باقی هست.
    همین الان یاد کتاب "دره شکوفه های گیلاس" افتادم اگه اسم رو اشتباه نگفته باشم.

    دیگر هیچ
    والسلام
    فریاد خاموش

    پاسخحذف
  4. وقتي عمو عمه خاله دايي و... آددم اينقدر بزرگ ميشه كه كارش به CCU ميكشه آدم احساس ميكنه چقدر ديگه بچه نيست...حيف

    پاسخحذف