چند روز پيش, در دادگستري قزوين, اتفاقي چشمم به يك پروندهي كيفري افتاد با موضوع شرب خمر. خلاصهي داستان از
اين قرار بود كه جوانك 20-22 سالهاي مست ميكند و در خيابان بدمستي درميآورد و
مزاحم دو دختر هم ميشود تا اينكه ماموران بسيج از راه ميرسند و دستگيرش ميكنند.
تمام شواهد و نشانهها و اعتراف خود جوان در كلانتري و گزارش مأموران و باقي چيزها
در تأييد بزه شرب خمر بوده و حتي جزييات مصرفش را هم در اعترافاتش در كلانتري مشخص
كرده بود كه عرق از نوع سگياش بوده و اين حرفها.
جرم سه جنبه
داشت. اول آزار و اذيت آن دو خانم كه جنبهي خصوصي داشت و گويا هممحلياي چيزي
بودند با جوان و خانوادهاش كه در ميانهي رسيدگي به پرونده به وساطت اين و آن آمدند
و شكايتشان را پس گرفتند و ماجرا تمام شد. دوم, همان شرب خمر. سوم هم اخلال در نظم عمومي كه بدمستي و
عربدهكشي راه انداخته بود و محله را به هم ريخته بود.
موضوع سادهتر از
آن بود كه بخواهم تا پايان پرونده پيش بروم. چشمبسته ميدانستم قاضي با توجه به
اعترافهاي صريح متهم, براي
شرب خمر حكم شلاق ميدهد و براي اخلال در نظم عمومي هم جزاي نقدي يا باز هم شلاق
در نظر ميگيرد. اما با كمال تعجب ديدم كه قاضي متهم را –به رغم اعترافهاي مكررش
در كلانتري و بازپرسي در خصوص شرب خمر- به استناد انكار بعدياش در دادگاه از اين اتهام تبرئه كرد و تنها براي اخلال در نظم عمومي مجازاتي تعيين كرد.
جالب و عجيب شده
بود برايم. چطور با وجود اينهمه مستندات, اتهام شرب خمر را براي او ثابت ندانسته بود. در فرصتي كه دست داد, پيش قاضي رفتم و سوالم را پرسيدم. جوابش آنقدر ساده و
خالصانه بود كه يادم نميرود. گفت در اجراي حدود بايد خيلي محتاط باشيم. گفت حدود
حقالله هستند. وقتي خدا ميبخشد, ما كه باشيم كه نبخشيم؟ گفت بايد تمام سعيمان بر اين باشد كه در اجراي حدود
تا حد امكان شبههاي بيندازيم از انجامشان معاف شويم. گفت براي من, همين كه اين آدم يكبار در حضور خودم شرب خمر را انكار كرده
است, كفايت ميكند كه
اجراي حد را متوقف كنم ولو اينكه پيشتر و در حضور ديگران اعتراف كرده باشد. دست
آخر هم صدايش را پايين آورد و گفت: خيلي از بزرگان معتقد هستند كه اجراي حدود مختص به زمان معصوم است و
اصلا بعد از معصوم, حق
اجراي حدود را نداريم. حالا ما هم تنها كاري كه از دستمان برميآيد اين است كه تا حد
امكان از اجراي آنها پرهيز كنيم و محتاط باشيم.
يك قاضي گمنام
بود در شهرستاني جايي. آدمي بزرگ كه سترگي كار و مسؤوليتي كه بهش سپرده شده بود را
نيك ميدانست و تا آنجا كه در توان داشت, ميكوشيد تا حقي را ناحق نكند و ظلمي به كسي روا ندارد. انساني شريف كه
شرافتش را در بوق و كرنا نكرده بود و از ميزي كه پشتش نشسته بود, دكاني براي عقدهگشايي و كينهتوزي نساخته بود.
خیلی لذت بردم از این متن.
پاسخحذفدمش گرم.
خوبه که اینجور آدما هنوز زندن
خيلي خوب بود. حالمو خوب كرد.
پاسخحذفپس بهنظر شما قاضی خوب کسی است که بابت نامنصفانه بودن قوانین به گناهکاران (بر اساس تعریف همان قوانین) دروغ گفتن یاد بدهد؟
پاسخحذف(شخصا مخالف قوانین جزای فعلی هستم اما توجیه قاضی را هم صحیح نمیدانم)
خيلي انرژي گرفتم از اين پست.
پاسخحذفمن که قاضیو ندیدم و باهاش همکلام نشدم!ولی مطمئنی طرف سفارش شده نبوده؟!راستش جدیدا کسایی رو دیدم که اگه خارج از اون فضا ملاقاتشون می کردم مگفتم عمراً اهل رشوه و سفارش و اینا باشن.ولی خوب بودن!!!
پاسخحذفدر کانادا ، حکم همچین جرمی زندان است. وقتی شخصیت مردم آزاری داری ، نخور که دیگران را رنج بدی.
پاسخحذفآقای رضوانیان شما ژنو هستی یا قزوین؟
اتفاقا منم در دوره کارآموزی با همچین موردی برخورد کردم یه پسره رو با چندتا از دوستاش که مست کرده بودن و تو پارک شهرداری بابل عربده می کشیدن،می گیرن-البته دوستاش تو همون عالم مستی زرنگی کرده پا به فرار میذارن- ولی این پسره اینقده احمق بوده یا ساده خدا میدونه وایمیسته مامورا بگیرندش و پرونده تشکیل میشه پسره هم تو مرحله دادسرا و هم دادگاه اقرار می کنه هرچی هم بهش میگن رفتی دادگاه پیش قاضی انکار کن واست سوء سابقه میشه گوشش بدهکار نبود کسر شانش بود براخودش قد و بالا و هیکل تنومندی داشت من این پسره رو روز اجرای حکم دیده بودم حدود 17- 18 ساله با پدرش اومده بود دفتر دادگاه، پدرش به مدیر دفتر میگه میشه به مامور اجرا بگی ارومتر شلاق بزنه مدیر دفتر هم میگه باشه همینکه از اتاق رفتن بیرون زنگ میزنه به مامور اجرا میگه تا می تونی شلاق رو محکم تر بزن-البته مدیردفتر ادم بسیار بسیار خوبی بود بهترین مدیری بود که توی تجربه دوره کاراموزیم دیده بودم- حالا بعد اجرای حکم پسره با روی خوش و خندان و نیش باز میاد دفتر تا کارای اداریش رو انجام بده یعنیا نمی خواست کم بیاره که 80 تا شلاق خورده.قاضی پرونده هم بین قضات محاکم کیفری ادم درست و اسان گیری بود ولی این یارو خودش هوس شلاق داشت.کشته صداقتشم چرا دروغ بگم خوردم دیگه
پاسخحذف