- See more at: http://blogtimenow.com/blogging/automatically-redirect-blogger-blog-another-blog-website/#sthash.auAia7LE.dpuf گاهك: اين‌جا بدون من

پنجشنبه، مرداد ۱۳، ۱۳۹۰

اين‌جا بدون من

سه‌شنبه‌ي دو هفته پيش با دريا رفتيم تماشاي "اين‌جا بدون من". تعريف ازش زياد شنيده بوديم و دلمان صابون خورده بود كه قرار است فيلم خوب ببينيم و چه و چه. فيلم كه شروع شد٬ ثانيه ثانيه‌اش توي ذوقمان زد. بازي‌هاي ضعيف و تصنعي٬ ديالوگ‌هاي غيرطبيعي و سطح پايين٬ روابط تعريف نشده٬ ريتم كند و ملال‌آور و خلاصه اين‌كه مجموعه چيزهايي كه مي‌تواند يك فيلم را به گند بكشد٬ يك‌جا جمع بود. دقيقه‌ي بيستم يا اين حدودها بود كه نگاهي به هم كرديم و پچ‌پچي كه وقتمان را بيشتر از اين هدر ندهيم و بزنيم بيرون. هر دو موافق بوديم. احساسمان اين بود كه نشسته‌ايم پاي يكي از اين سريال‌هاي آبكي و مزخرف تلويزيون و چه بهتر كه زودتر از شرش خلاص شويم. اولين باري بود كه فيلمي را نيمه‌تمام رها مي‌كرديم. حالا اگر نگويم اولين بار٬ ولي دست كم بار قبلي‌اي كه چنين كاري كرده بوديم٬ آن‌قدر دور بود كه اصلا به ياد هم نمي‌آورديمش.

از فرداش٬ هر جا كه حرفي مي‌شد تا مي‌آمدم نظرم را بگويم كه چه فيلم بيخودي بود٬ مي‌ديدم همه دارند ازش تعريف مي‌كنند و به‌به مي‌گويند. نقدهايي كه اين‌جا و آن‌جا ازش خواندم جملگي تمجيد و تعريف بود و حتي شنيدم يك بابايي يك‌جايي نوشته بود كارگردان "اين‌جا بدون من" اصغر فرهادي آينده‌ي سينماي ايران است و از اين خزعبلات. ولي هر چه بود٬ ته دلم را خالي كرد و به ترديدم انداخت. نكند ما عجله كرده بوديم و نگذاشته بوديم فيلم به بار بنشيند؟ نكند دقيقا از همان دقيقه‌ي 20 - 25 به بعد كه ما سالن را ترك كرده بوديم٬ فيلم يكهو گوهر خودش را هويدا كرده و اوج گرفته بود؟ با دريا حرف زدم؛حال و روز او هم بهتر از من نبود. چند نقد و بررسي فيلم را در اينترنت پيدا كرده و خوانده بود و جملگي خوب فيلم را گفته بودند. حتي وقتي پدرم بهم زنگ زد كه بپرسد فيلم چطور بود و بهش گفتم كه بيشتر از نيم ساعت در سالن دوام نياورديم٬ با تعجب گفت لابد عجله كرده‌ايم و نتوانسته‌ايم با فيلم ارتباط برقرار كنيم. گفت هر چه اين‌جا و آن‌جا از فيلم خوانده و شنيده است٬ آفرين بوده و چيزي جز اين نبوده است.

چاره‌اي نبود. بايد قبول مي‌كرديم قضاوت اوليه‌مان اشتباه بود. كه بايد صبوري مي‌كرديم و مجال مي‌داديم فيلم به بار بنشيند. پريروز –سه‌شنبه- مثل آدم‌هاي شكست‌خورده‌اي كه دست از پا درازتر به خانه برمي‌گردند٬ رفتيم تا يكبار ديگر فيلم را ببينيم. پيش از تماشايش عينك بدبيني‌مان را هم برداشتيم٬ نگاهمان را مثبت كرديم و رفتيم تو. گفتيم اين هم يك تجربه‌ي جديد است. اين كه فيلمي تا نيمه‌هايش آدم را جذب نكند و بعد يكهو آسش را رو كند و ورق را به نفع خودش برگرداند. گفتيم شايد اصلا تصنعي بودن آن دقايق اول و ضعف‌هايش تعمدي بوده و داشته بستر را براي باقي فيلم آماده مي‌كرده. هي توي سر خودمان زديم كه با اين همه ادعا٬ زود درباره‌ي فيلم قضاوت كرديم و نگذاشتيم خودش را نشان دهد. هي عينك خوش‌بيني زديم و رفتيم جلو. در سالن نشستيم و هي صبوري كرديم تا آن لحظه‌ي موعود برسد و ريتم كند و بازي‌هاي مسخره و ديالوگ‌هاي ضعيف فيلم خوب بشود؛ كه نشد. تا آخرين ثانيه‌ي فيلم٬ تا آخرين كلمه‌ي تيتراژ پاياني در سالن نشستيم و خوب نشد كه نشد.

به هزار و يك دليل فني و غيرفني٬ به نظرم "اين‌جا بدون من" فيلم ضعيف و بيخودي است كه اسم الكي در كرده است. درباره‌ي بازي‌ها كه مي‌گويم تك‌تك بازيگران فيلم را اگر به حال خود رها مي‌كردند٬ بازي بهتري از خودشان نشان مي‌دادند تا حالا كه مثلا كارگرداني روي سرشان بوده است. به نظرم اگر بهشان مي‌گفتند ديالوگ‌ها را هم خودشان بداهه بسازند و بگويند٬ طبيعي‌تر و قابل‌قبول‌تر در مي‌آمد تا اين ديالوگ‌هاي صداسيمايي مسخره. در قسمت‌هايي از فيلم تلاش شده بود شخصيت معتمد‌آريا شبيه به شخصيت گلاب آدينه در زير پوست شهر دربيايد كه البته اين تلاش آن‌قدر خام‌دستانه بود كه در برابر پختگي شخصيت آدينه به شوخي مسخره‌اي بيشتر نمي‌مانست. آخرهاي فيلم هم در نظرم تقليد مضحكي از هامون داشت كه مثلا در خيال و روياهاي شخص اول فيلم٬ چنين مي‌ديديم كه همه چيز درست شده و همه‌ي مشكلات تمام شده و همه خوب و خوش هستند كه به خدا٬ حال آدم به هم مي‌خورد از اين همه تصنعي و آبكي بودن اين تقليد.

شما را به خدا اگر كسي فيلم را رفته و ديده است٬ چيزي بگويد تا ببينيم آيا واقعا فيلم چيزي داشت كه ما نفهميدم يا اين‌كه مثل خيلي چيزهاي ديگر كه يكهو مي‌آيند و سروصدايي راه مي‌اندازند و خيلي زود هم فراموش مي‌شوند بايد نگاهش كرد. بهمان بگويد آيا واقعا بايد بار سومي هم برويم ببينيمش تا معناي واقعي فيلم را دريابيم يا اين‌كه همان بار اول هم از سرش زيادي بوده است؟ بگويد اين‌همه تعريف و تحسين توي اينترنت و روزنامه و فلان و بهمان٬ همه‌اش بازارگرمي بوده است كه تهيه‌كننده با اين و آن روي هم ريخته بود تا فروش فيلم را بالا ببرد٬ يا اين‌كه واقعا گوهري در فيلم نهان است كه ما درنيافته‌ايمش؟

تنها شانسي كه آورديم اين بود كه هر دو بار فيلم را سه‌شنبه رفتيم و ديدم كه نيم‌بها بود. يعني دو بار بليط خريدنمان شد به اندازه‌ي يك بار بليط خريدن در روزهاي عادي هفته. فرض مي‌كنيم يك روز عادي رفتيم سينما و فيلمش به‌دردنخور بود و رفت توي پاچه‌مان. خوشحال شديم كه ضرر آن‌چناني نكرديم. اين همه چيز كه هر روز و هر هفته دارد مي‌رود تو پاچه‌مان٬ اين همه يكي از آن‌ها. بگوييم كوچك‌ترين آن‌ها.

۱۰ نظر:

  1. برعکس تو من شنیده ام فیلم بی سر و تهی است....حالا به هر اگه بخوای میتونیم ما هم یه سهشنبه رو بهش اختصاص بدیم!!! باید در صحت روایت و راوی کیفیت فیلم شک کنی احتمالا

    پاسخحذف
  2. من نمیدونم چرا ما ایرانیا فکر مینکیم که متخصص همه زمنیه ها هستیم. تو در مورد رشته خودت نظر بده. اگه از فیلم خوشت نیومد نظر شخصی خودته. نیازی نیست اظهار فضله کنی بگی از نظر هنری مشکل داشت. تو در مورد رشته خودت اش بخور.

    پاسخحذف
  3. اولاً براي اولين باره كه شخص So So نظر نداده پس معلوم شد اين دريا خانومه كه با اين هويت هميشه كامنت ميذاره :)
    ثانياً بايد عرض كنم با نظر فرد ناشناس فوق كاملاً موافقم ؛ علي الخصوص در مورد شخص اويس كه در اظهار فضل واقعاً يد طولايي داره.
    ناراحت نشو رفيق...

    پاسخحذف
  4. چرا ناشناس عزيز نمي‌داند كه صاحب وبلاگ مي‌تواند با تطبيق زمان پيام و آي‌پي بازديدكننده‌ها متوجه شود كه نويسنده‌ي هر دو پيام يك نفر است؟ يعني در واقع ابتدا آمده پيامي به نام ناشناس داده و بعد روز بعدش هم آمده و به عنوان ناشناس مثلا ديگري پيام خودش را تأييد كرده! ضمن اين كه اين ناشناس عزيز٬ پيشتر از اين هم با همين آي‌پي٬ پيام‌هاي غيرمودبانه و بي‌ادبي‌اي هم در وبلاگ گذاشت كه البته پاكش كردم.
    به هر حال هر دو نظر٬ چون حاوي هيچ بي‌ادبي و حرف نامربوطي نبودند٬ سرجايشان ماند و البته به جاي خود هم محترم هستند. ولي واقعا نيازي نبود ناشناس جان دوباره خودش پيام خودش را تأييد كند.
    از همه‌ي اين‌ها گذشته٬ به نظر شما در جواب كسي كه حاضر نيست زير نظري كه مي‌دهد٬ كمترين اثر و نامي از خود به جا بگذارد و در واقع حتي خودش هم جسارت ايستادن پاي نظرهايش را ندارد٬ چه مي‌توان گفت؟
    ضمنا٬ soso يكي از دوستان بسيار بسيار خوب من به نام سهيلا است كه هميشه به اين وبلاگ لطف داشته است و سر مي‌زند. دريا پيام‌هايش را با همان نام دريا مي‌گذارد.

    پاسخحذف
  5. اویس جان شما الان باز اظهار فضل نمودید که مثلا در علوم کامپیوتری هم جزو عالمان تشریف دارید. لطف کنید و در مورد این که ای پی چی هست در بلاگ بعدی خود توضیح بدین که ما استفاده کنیم جناب پروفسور.

    پاسخحذف
  6. فكر مي‌كنم براي جناب ناشناس بايد از مرحله اكابر شروع كرد چون هر اطلاعات اوليه‌اي كه در مطالب به آن اشاره مي‌شود را چون خودشان از آن بي‌اطلاع هستند (و فكر مي‌كنند همه هم بي‌اطلاعند)، اظهار فضل تلقي مي‌كنند.

    پاسخحذف
  7. به نظر من كه فيلم خوبي بود، بازيها به نسبت خوب و قابل قبول بود (بجز پارسا پيروزفر)، شخصيت پردازيها ضعيف نبود (و حتي درمورد فاطمه معتمدآريا بسيار خوب بود)، داستان خوبي داشت، و مهمتر از همه اينكه با مخاطب به خوبي ارتباط برقرار مي كرد. البته به نظرم چيز فوق العاده خوبي در فيلم وجود نداشت كه اون رو اثري ماندگار يا الهام بخش بكنه، اما در نوع خودش اثري با نمره ي خوب و تاثيرگذار بود.

    پاسخحذف
  8. راستش من انتظار شاهکار نداشتم. شاید به همین دلیل از فیلم این همه هم بدم نیومد. دیالوگ‌ها این همه هم که اویس‌جان می‌گه نعل‌به‌نعل سریال‌های تلویزیون پیش نمی‌رفت. بازی معتمدآریا هم اون همه خام‌دستانه نبود. اصلاً من احساس نکردم اون می‌خواد از گلاب آدینه تقلید کنه. شاید هم یه نقش‌هایی رو دربست واسه یه کسایی ندونیم، بهتر باشه. تازه، من زیاد هم با تقلید مخالف نیستم.
    اما از دو نظر با اویس هم‌احساسم؛ یک این‌که چه خوب بود بیشتر از یه فیلم در سال آدم رو تشنه به سینما می‌کشوند و سگ‌مست برمی‌گردوند. دو این‌که کاش بدون تأمین فرآورده‌های فرهنگی باکیفیت هم سلیقۀ مردم می‌تونست رشد کنه!ا

    پاسخحذف
  9. اویس جان من واقعا باهات موافقم . . .
    نمی گم بیننده و مفسر قهار فیلم هستم, ولی من و دوستام هم به عنوان چند تا بیننده عادی همین نظر رو در باره این فبلم داشتبم . . .

    پاسخحذف
  10. این نظر توسط یک سرپرست وبلاگ حذف شد.

    پاسخحذف