جشنوارهي موسيقي ژنو در راه است. شهرداري يا نميدانم كجا آمده پيانوهاي قديمياي را كه لابد ملت ميخواستند بيندازند دور٬ جمع كرده٬ دستي به سر و روشان كشيده و گذاشتهشان اينجا و آنجا؛ در ميدانها و ايستگاههاي پر تردد. رويش هم نوشته است: jouez, je suis à vous يعني بنوازيد٬ من مال شما هستم.
بعد ميبيني در ايستگاه ترام٬ مسافري كه منتظر ايستاده است٬ تا ترام از راه برسد مينشيند پشت پيانو و قطعهاي چيزي مينوازد. هم خودش حال ميكند٬ هم باقي مسافرها. يا پدري كه بچههايش را ميآورد با پيانو بازي كنند. يا دوچرخه سواري كه وسط دوچرخهسواريش چند دقيقهاي توقف ميكند. هم نفسش را تازه ميكند٬ هم روحش را.
ظاهرا نگرانيشان فقط بابت صندلي بوده است. چون پايهي صندلي را بستهاند به پيانو كه كسي نبردش. لابد حساب كردند كسي نميآيد پيانو به اين سنگيني را بار بزند و ببرد٬ ولي صندلي را ممكن است ملا كنند. خواستم بروم بهشان توصيه كنم خود پيانو را هم به جايي بند كنند كه كسي نبردش. خواستم بگويم من از جايي ميآيم كه مجسمههاي گندهتر از اين را روز روشن از پاركهاي شلوغ شهر بلند ميكنند و ميبرند؛ كسي هم نميپرسد خرت به چند؟ پيانو كه ديگر جاي خود دارد.
خواستم بروم بهشان بگويم٬ ولي پشيمان شدم. گفتم حالا بندههاي خدا را نگران كنم كه چه. تازه گيرم هم كه بهشان بگويم. جوابشان لابد اين خواهد بود كه ما نوشتهايم اين پيانوها مال مردم هستند. ملت مال خودشان را كه بلند نميكنند.
ديگر حوصله نداشتم بهشان بگويم من از جايي ميآيم كه ملت مال خودشان را هم بلند كنند.
شما که این مردم مملکت خودمان را خوب تحلیل می کنید میشه یک تحلیلی هم از روابط خارج نشینان مردم مملکت خودمان با هم بدی!! البته اگه پیشنهاد برای موضوع قبول می کنی!!
پاسخحذفاحتمالاً صندلی رو هم نه از ترس مردم خودشون که از ترس بیگانگانی که تو کشورشون تو روز روشن مجسمه می دزدنه بستن!
پاسخحذفسلام ریکا جان خاری؟؟
پاسخحذفمن وبلاگ شما رو نمی دونم کجا و به چه علت پیدا کردم قبلا و خوندم. خوشحالم که یک همشهری وبلاگ خوبی داره و حرفهای جالبی هم می زنه.
موفق باشی برار!
ناشناس جان٬ كمابيش در اين باره پيشتر چيزهايي نوشتهام. باز هم اگر چيزي به ذهنم بيايد مينويسم. ممنون از پيشنهاد.
پاسخحذفمرسي فافا. ولي كاش اسمي چيزي از خودت ميگذاشتي كه من هم همشهريام را بشناسم.
این نظر توسط یک سرپرست وبلاگ حذف شد.
پاسخحذف