بنفشه بايد سبيل و ابرو داشته باشد. كسي در اين نكته ترديد دارد؟ گل بنفشه٬ آنطور كه من از بچگي به ياد ميآورم٬ اينشكلي بوده است:
كه به رغم اسم لطيف و دخترانهش٬ قيافهش شبيه مردي ميشد با ابروها و سبيل پرپشت كه البته مهرباني و دوستداشتني بودنش از پشت همين اخم و تخمش هم به چشم ميآمد. تمام بنفشههايي كه من در اين سالهاي عمرم ديدم٬ كمابيش از همين قاعده پيروي ميكردند و تصويري را از خودشان در ياد من گذاشتند كه جز آن٬ شكل ديگري را نميتوانم تصور كنم. اين را ببينيد:
البته اين وسط بودهاند بنفشههايي هم كه ريش و سبيلشان كم پشت بود و يا اينكه اصلن كوسه بودند و نميتوانستند حق مطلب را آنطور كه بايد ادا كنند. مثل اين:
اما اين كوسهبودنشان سبب نشد كه پا روي سنتها بگذارند و ريش و سبيل و ابروهايشان را بزنند. همان 4 تا خال مويي را كه داشتند٬ ميگذاشتند در صورتشان بماند تا دست كم آيين بنفشهبودنشان زير سوال نرود. مرديشان مورد ترديد واقع نشود.
امروز صبح ديدم باغچهي جلوي خانه را يكسره بنفشه كاشتهاند. اولش ذوق كردم. اما جلوتر كه آمدم٬ حالم گرفته شد. چه بنفشههايي؟ همهشان فرنگي؛ ريش و سبيل تيغكرده. دور از فرهنگ و اصالت بنفشگي. غربزده. همهشان شبيه اينانلوي* بدون سبيل شده بودند:
تحويلشان نگرفتم. راهم را كشيدم به سمت ايستگاه ترام. وارد ترام كه شدم٬ از خوششانسيم صندلياي خالي شد. زود نشستم و كتابي را كه دستم بود٬ باز كردم به خواندن كه يكهو چشمم افتاد به كشِ موي خانم جلويي كه كليد منزلش را به آن بسته بود تا گم نشود:
مسخره است. ولي انگار يكهو تركيب آن بنفشهها و اين كليد ته دلم را خالي كرد. چيزي مثل ترس افتاد به جانم. از زندگي در جايي كه بنفشههايش سبيل و ابرو نداشته باشند و زنهايش كليد به موهايشان ببندند كه گم نشود. بايد ميبوديد و ميديديد تا بدانيد چه ميگويم.
ايستگاه بعد پياده شدم و باقي راه را تا دانشگاه قدمزنان گز كردم.
*محمد علی اینانلو٬ روزنامه نگار و فیلم ساز طبیعت؛ اين هم عكسش.
وای ی ی ی ی،خیلی عالی بود. چه تشبیهی... :)))
پاسخحذفوای ی ی ی ی،خیلی عالی بود. چه تشبیهی... :)))
پاسخحذف