- See more at: http://blogtimenow.com/blogging/automatically-redirect-blogger-blog-another-blog-website/#sthash.auAia7LE.dpuf گاهك: عكاسخانه‌‌ي رضا

شنبه، دی ۱۱، ۱۳۸۹

عكاسخانه‌‌ي رضا

رضا قاسمي٬ نويسنده‌ي همنوايي شبانه‌ي اركستر چوب‌ها٬ در فيس‌بوك آلبومي درست كرده است با نام "عكاسخانه‌ رضا" و عكس‌هايي را كه از اين‌جا و آن‌جا گرفته است به نمايش مي‌گذارد. عكس‌ها لزومن چيزهاي استثنايي و سطح بالايي نيستند و همان‌طور كه خودش هم در توضيح آن‌ها آورده است٬ اولين تجربه‌هاي عكاسي‌اش به حساب مي‌آيند.

اين موضوع براي من دست‌كم از سه جهت جالب توجه است:

اول اين‌كه٬ آدمي به سن و سال او (به گمانم بايد 60-62 سالي داشته باشد) انگيزه‌ي كافي براي باز كردن پنجره‌هاي جديد و كشف تجربه‌هاي نو را در زندگي‌ش دارد و در دام معمول و كشنده‌‌اي كه آدم‌ها عمومن از سني به بعد درش گير مي‌كنند و تكيه‌كلامشان اين مي‌شود كه "اي بابا٬ ديگر از ما گذشته" نيفتاده است.

دوم اين‌كه آدمي در قد و قامت او -كه دست كم براي جامعه‌ي ادبي و موسيقايي ايران نامي آشناست- هيچ ابايي از اين ندارد كه در وادي جديدي سرك بكشد و از صفر شروع كند و حتي اولين تجربه‌هاي خام‌دستانه‌ي خود را به اشتراك بگذارد. اين‌طور بگويم كه نام بزرگي كه يافته است٬ برايش نوعي سانسور نشده كه گمان كند هر آن‌چه از كارگاه او خارج مي‌شود٬ بايد اثري ماندگار باشد. ترسي درش نيست كه كيفيت عكس‌هايش از عكس‌هاي مثلن يك دانشجوي سال اول عكاسي پايين‌تر باشد و يا اصول فني عكاسي را آن‌گونه كه بايد نشناسد.

من اين حكايت را به گمانم بيش از هزار بار براي هر كدام از دوستانم تعريف كرده‌ام كه روزي زني در پارك بورخس (Jorge Luis Borges) را ديد و شناخت. پا پيش گذاشت و با ترديد پرسيد: "آيا شما بورخس بزرگ هستيد؟" و بورخس هم جوابش اين بود كه: "من گاهي بورخس بزرگ هستم." شايد آن زن در آن لحظه از فرط هيجان و خوشحالي نفهميد مراد بورخس از اين جواب عجيب و غريب چه بوده است و يا آن را حمل بر تواضع او كرد. اما واقعيت اين است كه اين جواب بورخس تنها يك مفهوم ساده را در درون خود داشت و آن هم اين كه وي تنها زماني كه به خلق يك اثر ادبي مشغول است تبديل به بورخس بزرگ مي‌شود و در باقي كارها نظير بندبازي و رقص و نواختن ترومپت و عشق‌بازي با معشوقه‌اش هيچ تفوق و برتري‌اي بر ديگران ندارد. يكي مي‌شود مانند بقيه٬ شايد هم پايين‌تر. به نظرم همين نگاه است كه رضا قاسميِ نويسنده و نوازنده٬ وقتي دوربين عكاسي را به دست مي‌گيرد٬ ديگر شأن هنري خارق‌العاده‌اي براي خودش قايل نيست. عكس‌هاي معمولي‌‌اي را كه گرفته است در فيس‌بوك مي‌گذارد و خجالتي هم در كارش ديده نمي‌شود. بعد همين آدم وقتي مي‌نشيند پشت ميز و مي‌خواهد داستاني٬ يادداشتي چيزي بنويسد٬ يا سه‌تارش را دست مي‌گيرد كه آهنگي مشق كند٬ به ناگاه بدل مي‌شود به آدمي سخت‌گير٬ وسواسي و دقيق كه دوست ندارد از كارگاهش چيزي جز آن‌چه در شأن هنري‌ش باشد خارج شود. مي‌شود همان بزرگي كه بورخس گفت.

نكته‌ي آخر هم اين‌كه ممكن است 4-5 سال ديگر مثلن ببينيم رضا قاسمي تبديل شده است به يك عكاس چيره‌دست كه اين‌جا و آن‌جا نامش بر سر زبان‌هاست و نمايشگاه برگزار مي‌كند و جايزه مي‌گيرد و اين حرف‌ها. ممكن هم است چنين اتفاقي نيفتد و اصلن پي عكاسي را نگيرد و رهايش كند و شش ماه ديگر اصلن كسي در يادش هم نيايد كه او زماني خود را در عكاسي هم آزمود. همان رضا قاسمي نويسنده-نوازنده-آهنگساز باقي بماند و در عكاسي نام و كامي نيابد. اين‌ها مهم نيست. يعني كاري به نتيجه‌ي اين بازي ندارم. چيزي كه در نظرم مهم است٬ اين است كه در هر دوي اين حالت‌ها او به يك وسوسه‌ي زندگي‌ش پرداخت و همين‌طور به اميد خدا رهايش نكرد كه خاك بخورد و فراموش شود. نگذاشتش كنار تمام آرزوهاي ديگري كه ممكن است هر يك از ما در دلمان داشته باشيم٬ اما هيچ زمان فرصت يا شهامت انجامش را نيابيم و آخرش هم با خودمان به گور ببريم. و كيست كه نداند در مقابل پاسخ به يك وسوسه و آرزويي كه در كنج دل آدم خانه كرده است٬ نام و كام يافتن -يا نيافتن- در آن كار اهميت چنداني ندارد.


پ.ن.1. درباره‌ي نكته‌ي اول باز هم خواهم نوشت.

پ.ن.2. در فرصت مناسبي٬ از رضا قاسمي بيشتر خواهم نوشت.

پ.ن.3. رضا قاسمي بعد از خواندن اين يادداشت برايم نوشت:

"سلام اويس عزیز

چه خوب و پرمغز می‌نويسی. با نگاه تيز. هرچند بايد بگويم همان سال 2008 که اين عکس‌ها را گرفتم عکاسی را برای هميشه بوسیدم و گذاشتمش کنار. اما اين به هيچ وجه نکته‌بينی‌های تو را در اين نوشته نفی نمی کند."

۴ نظر:

  1. رضا قاسمي: "...خب طبيعي است وقتي دست به كاري بزنم تجربه هايم در آن كارهاي ديگر هم به خودي خود منعكس مي شوند در اين يكي كار. من عشق بازي هم كه مي كنم يا حتا كارهاي خانه، مي بينم با ريتم دارم اين كار را مي كنم. و حتا با يك فرم خاص و در چهارچوب يك استروكتوري كه فكر مي كنم كمك مي كند بهتر كارم را انجام دهم..."

    پاسخحذف
  2. اویس جان لینک رضا قاسمی رو هم بذار که نوشته ات کامل بشه . چشمک

    پاسخحذف