اين مطلب آخرم در گاهك -توضيحي بر يك نقلقول- بازتابهاي جالب و بعضن عجيب و غريبي را از پي داشته است. چند تايي از دوستانم هم برايم پيغامهايي فرستادند و پيشنهادها و حرف و حديثهايي را مطرح كردند. يوسف٬ يكي از دوستان قديم و نديم و از همدانشگاهيهاي علم و صنعت برايم ايميلي زده است كه در بخشي از آن نوشته است:
"... بهلحاظ منطقی این دست نظرها قابلِاعتنا هستند. نظر دوستان باهوش، هر یک نیشتریست برای جرّاحی بدنۀ واقعیّت و تبدیل و تعبیر آن، بهجهت ساختن مدلی از بینش که با اطمینان بالاتری قدم از قدم در این وانفسا بتوان برداشت. به نظر من همۀ چیزهای خوب هم ارزشگذاری میتوانند شوند. جدای از ارزشگذاری، طبقهبندیهایی مانند باحال و کمترباحال و ... نیز طرح میتوانند شوند! چهبسا مطلبهای ارزشتمامی که زیادباحال نیستند. ما هم که عادت داریم از اویسجان مطلبهای باحال بشنویم و بخوانیم، آن هم از نوعِ نوی از-فرنگ-گذشته (بهقیاس چیز از-آب-گذشته که دیگر خیال آدم از آن راحت است). فکر میکنم چیزهایی مانند این «ضمیمه» را ننویسی، یا گوشهای، کناری، طاقچهای و لینکچهای برایش تدارک ببینی بهتر باشد. به هر حال، صلاح وبنوشت خویش خسروان دانند..."
اين يادداشت –كه حيفم آمد شما را در لذت خواندنش شريك نكنم- بهانهاي شد تا برايتان بگويم كه اين يوسف هم از آن جانورهاي روزگار است كه نمونهاش را نميتوان به اين سادگيها يافت. او هم يكي از آنهايي بود كه از مهندسي صنايع به عوالم ديگر راه باز كرد. مهندسياش را كه از علم و صنعت گرفت٬ راهي دانشگاه تهران شد تا كارشناسي ارشد فرهنگ و زبانهای باستانی ايران بخواند و خواند. چند وقت پيش كه براي سوالي دربارهي يك كلمهي بسيار ناشناخته و مهجور بهاش تلفن زدم٬ از اينكه بدون هيچزمينهي قبلي آشنايي خوبي با آن كلمه داشت و در مجموع از دايرهي اطلاعاتش به حيرت افتادم. خاطرم ميآيد كه كل نتايج جستجو براي آن كلمه در سايت گوگل 42 مورد بوده است و گوگلبازها ميدانند كه 42 مورد نتيجهي جستجو يعني اين كه كلمهاي بسيار مهجور و ناشناخته است و اطلاعات زيادي دربارهاش وجود ندارد.
نامبرده در سالهاي اخير با توسل به انحاء روشهاي متقلبانه تلاش نمود هويت مهندسي خود را مخفي نموده و خود را به عنوان يك زبانشناس معرفي نمايد. وي براي تحقق اين هدف زمينه را براي حضور خود در فرهنگستان زبان و ادب پارسي فراهم نمود و در همين راستا با تغيير مدل ريش خود از مدل مهندسي به مدل اديبانه موجب گمراهي و فريب اطرافيان خود شد.
با وجود پرهيز فراوان نامبرده از افشاي تصويري از وي در مجامع عمومي٬ جاسوس ويژهي گاهك در تلاشهاي شبانهروزي خود موفق به كشف دو تصوير از وي شد كه براي تنوير افكار عمومي به خوانندگان فهيم گاهك تقديم ميشود.
اولين عكس از نامبرده به تاريخ سال 82 در محل كافه ترياي دانشگاه علم و صنعت؛ حالت ريش٬ دهان نيمهباز و همچنين نگاه مزورانهي وي از پشت شيشههاي عينك به نقطهاي نامعلوم٬ خود گوياي حقايق بسياري است:
دومين عكس٬ به تاريخ خرداد 89 ٬ در منطقهي فرحزاد در حال صرف ديزي (دومين نفر از سمت چپ)؛ توجه خوانندگان محترم به تغيير حالت ريش نامبرده نسبت به 7 سال پيش و همچنين تلألوي غيرقابل انكار گوشتكوب نامبرده نسبت به گوشتكوب ساير حاضران موجب امتنان است:
بديهي است هرگونه شباهت ظاهري نفر اول از سمت راست با صاحب اين وبلاگ تصادفي بوده و وجود هرگونه تباني در اين زمينه تكذيب ميشود. ليكن گاهك وظيفهي خود ميداند تحقيقات مفصلي را در خصوص ماهيت و هويت نفر دوم از سمت راست به عمل آورده و نتايج تحقيقات خود را در اسرع وقت به اطلاع خوانندگان محترم برساند.
پ.ن. همهي اين آسمان و ريسمانها را به هم بافتم تا بگويم چقدر داشتن دوستان آدمحسابي خوب است. چقدر دوستِ خوب٬ خوب است.
این نوشته رو دوست داشتم!!
پاسخحذفدوستتم فوق العاده است!
دوست آدم حسابی خوبه ولی دوست خوب بی نظیره!
باید قدرشو دونست!!
ای بابا اویس جون می گفتی ما هم می اومدیم... (;
پاسخحذفراستی ما آدم حسابیم یا خوب یا هر دو یا هیچکدوم؟
دوستی با مردم دانا چو زرین کاسه ایست نشکند، وربشکند باید نگاهش داشتن
پاسخحذفايول! باحال بود!! :))
پاسخحذف