- See more at: http://blogtimenow.com/blogging/automatically-redirect-blogger-blog-another-blog-website/#sthash.auAia7LE.dpuf گاهك: حرف مي‌زديم

جمعه، شهریور ۰۵، ۱۳۸۹

حرف مي‌زديم

گفت: آدم‌ها نمي‌توانند به عمق شادي و اندوهي كه در درون ديگري در جريان است پي ببرند. آن‌ها فقط مي‌توانند در اين‌باره حدس‌هايي بزنند و در بهترين حالت اميدوار باشند كه حدسشان به واقعيت نزديك باشد.

گفتم: اين‌طورها هم نيست كه تو مي‌گويي. دوستان نزديك تا حد زيادي همديگر را درك مي‌كنند.

گفت: شاهد زنده‌ي آن‌چه گفتم خود تو هستي٬ با اين جوابي كه به من داده‌اي؛ بي آن‌كه عمق اندوه مرا دريافته باشي.

گفتم: تو زيادي سخت مي‌گيري. اتفاق بزرگي رخ نداده است كه اين‌طور داري خودت را مي‌خوري.

گفت: تو نمي‌فهمي.

گفتم: نفهم خودتي.


راست مي‌گفت. من نمي‌فهميدم. يا شايد دير فهميدم.

۴ نظر:

  1. شايدم خيلي دير نشده باشه فقط بايد به دلت رجوع كني

    پاسخحذف
  2. پسر خوب اينقدر سخت نگير يكخرده خودت رو رها كن و اينقدر فكر نكن راه را باز كن تا بهترين اتفاقي كه قراره برات پيش بياد از راه برسه

    پاسخحذف