گفت: آدمها نميتوانند به عمق شادي و اندوهي كه در درون ديگري در جريان است پي ببرند. آنها فقط ميتوانند در اينباره حدسهايي بزنند و در بهترين حالت اميدوار باشند كه حدسشان به واقعيت نزديك باشد.
گفتم: اينطورها هم نيست كه تو ميگويي. دوستان نزديك تا حد زيادي همديگر را درك ميكنند.
گفت: شاهد زندهي آنچه گفتم خود تو هستي٬ با اين جوابي كه به من دادهاي؛ بي آنكه عمق اندوه مرا دريافته باشي.
گفتم: تو زيادي سخت ميگيري. اتفاق بزرگي رخ نداده است كه اينطور داري خودت را ميخوري.
گفت: تو نميفهمي.
گفتم: نفهم خودتي.
راست ميگفت. من نميفهميدم. يا شايد دير فهميدم.
دلم گرفت
پاسخحذفشايدم خيلي دير نشده باشه فقط بايد به دلت رجوع كني
پاسخحذفپسر خوب اينقدر سخت نگير يكخرده خودت رو رها كن و اينقدر فكر نكن راه را باز كن تا بهترين اتفاقي كه قراره برات پيش بياد از راه برسه
پاسخحذفنفهم خودتي!! :)))
پاسخحذف