در همين چند هفتهي اخير٬ دستكم دو خبر مشابه به گوشم خورد با اين مضمون كه در جريان امر به معروف و نهي از منكر كار به درگيري كشيد و منجر به ضرب و جرح آمر به معروف شد. صورت دو خبر شباهتهاي زيادي دارد. در هر دوي اينها شخص مضروب روحاني جواني بود كه در ساعات پاياني شب در خيابان به همراه 2 نفر از همراهان خود در حال تردد بود و پس از مشاهدهي ايجاد مزاحمت چند تن از اراذل و اوباش براي يك يا چند خانم جوان٬ به دفاع از مظلوم برخاست و در نهايت توسط توسط اشرار مورد ضرب و شتم قرار گرفت.
روال معمول در شرح اخبار اينچنيني اين است كه يكهو يك سوي ماجرا –كه همان آمر به معروف است- تبديل ميشود به فرشتهي پاك و معصومي كه با نيت كاملا خير و با هدف اصلاح جامعه جانش را كف دستش گذاشت و آمد جلو و سوي ديگر شيطان ديوسيرتي ميشود كه با شرارت خود جامعه را آلوده و به آن فرشتهي پاك آسيب زده و حالا سزاوار سختترين مجازاتهاست. در صورتي كه قضيه ميتواند به كل متفاوت باشد.
نكتهي اول اينكه آدمها درك و برداشتهاي متفاوتي از تعاملهاي اجتماعي دارند. رفتاري كه ممكن است در نظر يك فرد مصداق شرارت و مزاحمت باشد٬ ميتواند در نگاه فرد ديگر رفتاري كاملا عادي تلقي شود. در اين شرايط٬ مرجعي كه ميتواند در خصوص اين رفتارها قضاوت نهايي و قطعي داشته باشد٬ قانون است كه حد و مرز اين تعاملها را مشخص ميكند. با اين توضيح٬ سوال اينجاست كه مرجع تشخيص اين كه عمل آن پسر جوان مصداق شرارت بوده است با كيست؟ جرايد مينويسند در ساعات پاياني شب٬ چند نفر اراذل و اوباش مشغول ايجاد مزاحمت براي چند خانم جوان بودهاند و به ناگاه طلبهي جوان از راه رسيد و به دفاع از مظلوم برخاست. همين داستان را ميتوان به گونهي ديگري هم نقل كرد و آن اين است كه ساعت 9-10 شب پسري در خيابان مشغول گپ زدن و يا اصلا بگوييم شماره دادن به دختري بوده است و بعد طلبهاي كه از آنجا ميگذشته٬ حالا يا واقعا با نيت خير يا از لج اينكه خودش دستش به جايي بند نيست٬ خودش را انداخته است وسط داستاني كه هيچ ربطي بهش نداشته است. پسرك هم لابد از اين دخالت نابهجا عصباني شده و جواب طلبه را داده و كار بالا گرفته است. وسط دعوا هم كه نقل و شيريني پخش نميكنند؛ بالاخره يكي ميزند٬ يكي هم ميخورد. اينها را كه ميگويم٬ من حقيقتا از شرح ماوقع اطلاعي ندارم. اما شباهتهايي كه ميان شرح اين وقايع وجود دارد كه يك طرف را سفيد و پاك و سوي ديگر را سياه و پلشت نشان ميدهد٬ آدم را به اين ترديد مياندازد كه شايد ماجرا غير از ايني باشد كه به گوش ما رسيده است. از كجا معلوم طلبهي نامبرده آدم فضولي نبوده است كه در كاري كه بهش ربطي نداشته٬ دخالت كرده و اسباب عصبانيت طرف ديگر را فراهم آورده باشد؟
نكتهي دوم اينكه٬ با فرض حسن نيت طلبه و شرارت جوان مزاحم٬ آيا اطميناني وجود دارد كه طلبه تمام اصول و قواعد امر به معروف و نهي از منكر و مراحل آن را به درستي اجرا كرده باشد؟ آيا اصلا طلبهي مزبور شرايط لازم براي امر به معروف را داشته است كه پا پيش گذاشته است؟ اين شرايط و طي درست آن اصول و مراحل كجا و كي بررسي شده كه چشمبسته همه حق را به طلبه دادهاند؟ از كجا معلوم آن طلبه آدم بيادب و پرخاشگري نبوده است كه بدون مقدمه شروع به فحاشي كرده باشد؟ اين موارد آيا جملگي مورد بررسي دقيق قرار گرفته است؟
نكتهي سوم اينكه٬ با فرض حسن نيت طلبه و شرارت جوان مزاحم و همچنين با فرض طي درست تمام مراحل امر به معروف و احراز شرايط شخص آمر٬ سوال اينجاست كه مگر مملكت پليس و نيروي انتظامي ندارد كه هر كس از راه برسد٬ بخواهد شخصا قانون را به اجرا بگذارد و جلوي تبهكاران را بگيرد؟ اين طلبه اصلا چه كاره بوده است كه بخواهد با دست خالي و بدون حكم قضايي جلوي وقوع جرم را بگيرد؟ ايشان در بهترين حالت٬ وظيفهاش اين بوده است كه پس از امر به معروف زباني (كه آنهم جاي بحث و نقد دارد) و مشاهدهي بياثر بودن تلاشش٬ موضوع را پليس يا مراجع ذيربط اطلاع داده و درخواست كمك كند. وانگهي مگر خود آن خانمها زبان نداشتند كه پليس را در جريان بگذارند؟ اين طلبه سمتش در اين ماجرا چه بوده است؟
همچنان كه پيشتر هم گفتم٬ من اطلاعي از ماجرا ندارم و دانستههايم محدود به همين شنيدههاي اينجا و آنجاست. اميدوار هم هستم كه همه چيز همانطور باشد كه نقل شده است و طلبهي داستان ما واقعا بيگناه و معصوم باشد. ولي عجيب اينجاست كه داستانهايي از اين دست٬ همه جا از زبان همان آمر به معروف نقل ميشود و طبيعي است كه هيچ بقالي نميآيد بگويد ماست من ترش است. كاش دستكم يك بار هم داستان از زبان سوي ديگر ماجرا شنيده شود تا درستي تصويرهاي سياه و سفيدي كه در داستانهاي اينچنيني ميشنويم محك بخورد. همهي ما در ايران نمونهها و تجربههايي را از دخالتهاي نابهجاي آدمهاي فضول در زندگي و روابط شخصيمان ديدهايم و به ياد داريم؛ از همسايه و فاميل گرفته تا آدمهاي غريبه. اين حوادثي هم كه نقل كردم٬ ميتواند يكي از همين دخالتهاي نابهجا باشد كه يكهو لباس قداست پوشيده و رنگ و بوي معطري به خود گرفته است.
پ.ن. با هر شرح و توجيهي٬ ترديدي نيست كه فرد ضارب مجرم است و بايد طبق قانون مورد مجازات و كيفر قرار بگيرد. بحث بر سر آن نيست. بحث بر سر نگاهي است كه به داستانهاي اينچنيني وجود دارد و فضايي كه جرايد از اين حوادث ميسازند. اي كاش در كنار مجازات فرد ضارب٬ موضوع دخالت طلبه هم مورد بررسي قرار ميگرفت و در صورت لزوم٬ مجازاتي هم براي دخالتهاي نابهجا در امور شخصي ديگران در نظر گرفته ميشد.
این نظر توسط یک سرپرست وبلاگ حذف شد.
پاسخحذفسلام
پاسخحذفسال ها پیش در مشهد بودم. در میدان فردوسی سوار تاکسی خط شدم و یک دختر خانم هم سوار شد. بعد از لحظه ای تاکسی توسط دو موتور سوار بسیجی متوقف شد. مرد مسنی از آنان رو به دختر خانم کرد که این آقا پسر به شما متلک گفت، چرا به ما نگفتی!! دختر گفت من که نشنیدم. جواب داد ما که شنیدیم و پس جوانی را همراه خود داشت و با بیسیم به گشت اعلام کرد که یک مجرم را گرفته است. این نحوه ی امر به معروف و نهی از منکر است که هم آن دختر خانم را بین مسافرین خجالت زده کرد و هم پسرکی را به اتهامی ناروا روانه بازداشتگاه کرد.
چرا به راحتي هر نظري رو خوشت نياد حذف ميكني؟ فكر نميكني از شعور و دموكراسي و آزادي بيان به دور باشه؟ نگو كه نظر اول كه حذفش كردي تكراري بوده!!! (مثل دفعات قبلي كه اينطوري توجيه ميكردي)
پاسخحذفبه ناشناس: ادب را رعايت كنيد تا پيامتان پاك نشود.
پاسخحذفاین نظر توسط یک سرپرست وبلاگ حذف شد.
پاسخحذفاین نظر توسط یک سرپرست وبلاگ حذف شد.
پاسخحذفما خودت و اربابانت را پاک خواهیم نمود.
پاسخحذفاین نظر توسط یک سرپرست وبلاگ حذف شد.
پاسخحذف