- See more at: http://blogtimenow.com/blogging/automatically-redirect-blogger-blog-another-blog-website/#sthash.auAia7LE.dpuf گاهك: لخخلمث

چهارشنبه، بهمن ۲۷، ۱۳۸۹

لخخلمث

اين كلمه٬ در عين بي‌معنايي ممكن است براي بعضي‌ها معنايي داشته باشد. آن‌هايي كه مدام زبان كي‌بوردشان را از انگليسي به فارسي و برعكس جابه‌جا مي‌كنند٬ حتمن برايشان پيش آمده است كه گاهي صفحه‌ي اكسپلورر را باز كنند و با عجله بنويسند google و بعد چشمشان بيفتد ببينند كي‌‌بورد روي زبان فارسي بوده است و نوشته‌اند: لخخلمث. بعد وقتي اين داستان زياد تكرار شود٬ مثلن دست‌كم روزي يك‌بار٬ كم‌كمك همين كلمه‌ي سراپا بي‌معنا مي‌شود يك چيز معنادار. يك خاطره. شايد زماني براي خودش بشود نوستالژي. مثلن نوستالژي گوگل‌بازهاي ايراني با كي‌بورد دوزبانه‌ي فارسي-انگليسي در اوايل قرن بيست‌ويكم ميلادي.

البته به جز اين كلمه‌ي لخخلمث كه ممكن است ميان بعضي از ماها مشترك باشد٬ من نوستالژي منحصر به فردي هم دارم و آن اين‌كه اگر كي‌بوردم روي فارسي باشد و بخواهم نامم را به انگليسي جايي بنويسم٬ دو حرف اول اسمم مي‌شود خر. همان o و v اول oveis را مي‌گويم كه مي‌شود خر در كي‌بورد فارسي. اوايل بهم برمي‌خورد. اما كمي كه گذشت٬ برايم شد درس اخلاق و معرفت كه بدانم با خر شدن فاصله‌ي زيادي ندارم. كافي است چيزي –هرچند ساده و كوچك- سر جاي درست خود نباشد تا اسمم از اويس تبديل شود به چيزي در مايه‌هاي خر.

بعدها سعي كردم بهش عادت كنم و حتي نيمه‌ي پر ليوان را ببينم. با خودم گفتم همين كه در اين روزگار وانفسا كسي باشد كه دست‌كم روزي يك‌بار٬ در خفا و جوري كه غرور آدم جلوي ديگران جريحه‌دار نشود٬ خر صدايم كند و دستم هم بهش نرسد كه صدايش را خفه كنم٬ خودش موهبتي است. اسمش را گذاشتم تمرين دموكراسي و شنيدن نظر مخالف.

قمارباز وقتي مي‌بازد٬ اگر نگويد به فلانم٬ چه مي‌تواند بگويد؟ من هم جز اين كه اين‌طور توجيهش كنم٬ چه كار مي‌توانستم بكنم؟

۲ نظر:

  1. امروز وبلاگتو میخواستم بخونم دیدم فیلتر شده غصه ام گرفت، مگر اینجا چی نوشته ای که اینها تاب تحمل دیدنش را ندارند .....

    پاسخحذف
  2. نکته سنجیدی باز!
    سرعت همه چیز بالا رفته؛ خیلی بالا! یادم میاد توی علم و صنعت برای اولین بار اینترنت رو دیدم!!!! (می بینید شمارو به خدا این سه کلمه آخر چه بی معنا و جهان سومی هستند امروز؟!) توی سایت مرکزی کلّی کامپیوتر با مانیتورهای سیاه و سفید بود که بهشون می گفتن «وَکس». نمی دونم دیگه به چه دردی می خوردن، تا جایی که ما دیدیم همه باهاشون چت می کردن! بعضی ها هم بیشتر (مثل محمد تاکستانی؛ مثلاٌ حالا!) سه تا کامپیوتر هم اینترنتشون مثل همین چیزی بود که امروز داریم. بهشون اون موقع می گفتن «اینترنت گرافیکی»! اینها همه نمونه هایی هستند که فرصت نمی کنن نوستالژی بشن، بس که سرعت تغییر زیاده و حافظه ها هم فرصت نمی کنن با خاطره هاشون بازی کنن و توشون نوستالژی وربچینن! شاید هم واسه اینه که اون قدری دور هم نمی شینیم که حرفای نوستالژی یابمون جلوی هرزرفت نوستالژی رو بگیرن! راستی یادتونه به «لباس شحصی» می گفتن «انصار»؟!
    اویس جان راستی بلاگ اسپات فیلتر شد!

    پاسخحذف