از رختخواب به پلي استيشن٬ خوردن نوشمك به جاي صبحانه٬ از پلياستيشن به وقتگذراني پاي كامپبوتر٬ از كامپيوتر به فارسيوان٬ ناهار سوسيس با سس كچاب فراوان٬ از ناهار به PSP2٬ از PSP2 به علافي٬ از علافي به PMC... اين برنامهي تابستاني نسل جديد است. نسلي كه تحرك را به شكل باورنكردنياي از برنامههاي خود بيرون رانده است و ترجيح ميدهد به جاي آنكه خودش اين طرف و آن طرف بدود٬ يا در كوچه به دنبال توپ باشد٬ همهي اينها را در صفحهي تلويزيون يا كامپيوتر٬ با Joystick دنبال كند. آدمك داخل تلويزيون هم بهتر ميدود و مهارت بيشتري از خودش نشان ميدهد و هم اينكه با دويدنش عرق نميكند و نبايد بعدش برود دوش بگيرد –كه خود مستلزم تحرك عليحدهاي است.
گاهي وقتها كه برميگردم و نگاهي به كودكيهايم مياندازم٬ اين كه چگونه تابستانها صبح تا شب در كوچه و خيابان ولو بودهايم و همين ولو بودن ما را به تحرك وا ميداشته است٬ اين كه راه مدرسه تا خانه را پياده ميرفتيم و ميآمديم٬ اين كه براي ساده ترين كارها نظير بالا رفتن از پلهها و باز كردن در پاركينگ كالري ميسوزانديم و اين طور نبود كه آسانسور و درب ريموتدار و هزار جور كوفت و زهرمار ديگر ما را از اين تحركهاي خردهريز باز داشته باشد٬ به حيرت ميافتم. حيرت كه نه٬ ترس برم ميدارد. ترس از اينكه اين نسل بعدي ديگر چه معجوني از آب درخواهد آمد.
اين فسقليهاي امروزي آنقدر همه چيز در اختيارشان است و آنقدر دور و برشان را با اسباببازي و سرگرميهاي مختلف پر كردهاند كه –مانند زبلخان- تنها كافيست دستشان را دراز كنند تا هر آنچه را ميخواهند شكار كنند و گاهي با خودم فكر ميكنم كه حتي لازم نيست دستشان را هم دراز كنند كه خداي ناكرده تحركي كرده باشند٬ كالرياي سوزانده باشند.
ما كه در كودكي فقط يك فقره فعاليت هفتگيمان اين بوده است كه هر جمعه صبح بار و بنديل ببنديم و هلكهلك راه بيفتيم برويم بابلسر كنار رودخانه يا آن طرفتر جنگل نور و صبح تا غروب بدويم و بخنديم و خوش بگذرانيم و كوكو قاشقي سالم مامانپز را لاي نان بربري بپيچيم و بخوريم٬ آخر و عاقبتمان اين شده است كه حالا به زور خودمان را تكان ميدهيم تا از پاي كامپيوتر بلند شويم و يك چايي براي خودمان بريزيم. نسل بعدي –اين نسل نوشمكخور- چه خواهد شد؟ نسلي كه حتي جوجه كباب را هم به زور سس كچاب فراوان فرو ميدهد و به جاي آن جمعههاي بابلسر و جنگل نور٬ صبح تا شب پاي تلويزيون آن آدمك بيخاصيت پلياستيشن را كيش ميكند كه برود و اين و آن را بكشد. همهي آن كاري را كه خودش بايد بكند و نميكند٬ در صفحهي دوبعدي تلويزيون دنبال ميكند. حالا گير ندهيد كه نسل جديد تلويزيونهاي سهبعدي هم راهي بازار شده است. فرقي ندارد. اين انچوچك پاي تلويزيون نشسته است و تكاني به خود نميدهد؛ دو بعدي يا سهبعدياش چه توفيري ميكند.