محمد عزيز برايم پيام گذاشته است كه:
اويس جان... خواهش ميكنم به جاي تنوين، "ن" منويس! اينگونه نوشتن (تا آنجا كه من ميدانم) نادرست است. اگر دوست نداري از واژههاي عربي استفاده كني، لطفاً از معادل فارسي آنها استفاده كن. براي مثال، واقعن را ميتوان نوشت: براستی. يا به جاي بعدن ميتوان نوشت: در آينده.
نكتهي اولي كه در جواب محمد به نظرم ميآيد اين است كه رسمالخط يك چيز قراردادي است و ميتواند مورد توافق طرفين قرار بگيرد. مثل اين است كه مجلهاي از همان ابتدا تصميم بگيرد در متونش به جاي ي ميانجي از ي كامل استفاده كند و مثلن "خانة " را بنويسد "خانهي" و مشابه اينها.
البته اين توافق و قراردادي بودن منحصر به نشريات و جرايد و مؤسسات ادبي هم نيست. چرا كه كم نبودهاند نويسندگان و شاعرهاي صاحبنامي كه يكتنه از اين امتياز استفاده كرده و چيزهايي را كه به نظرشان منطق درستتري داشته است٬ در دستنوشتهها و آثار خود وارد كردهاند و بعد هم كساني دنبالهروي آنها شدهاند. نمونهي دمدستياش كه الان در ذهنم دارم اين است كه شاملو در ترجمهي "شهريار كوچولو" براي اولين بار "طناب" را "تناب" نوشت و بعد از آن هم همهجا اين رويه را حفظ كرد و به كار بست. پس اصولن شيوهي املا و نگارش وحي منزل نيست كه كسي نتواند تغييري در آن بدهد. توافقي است ميان نويسنده و خواننده كه به صورت نانوشتهاي شكل ميگيرد.
نكتهي دوم اين كه من دغدغهي محمد را ميفهمم. اين را هم حدس ميزنم كه احتمالن پس از طرح نكتهي اول باز هم نگراني او سرجايش است و ميگويد حتي اگر هم بتوان با خواننده قراردادي بست و چيزي را ديگرگون نوشت يا ساختاري را تغيير داد٬ چه اصراري بر اين است كه چيز نادرستي را به جاي چيز درست ارائه كنيم؟ اينجاست كه بايد دوتايي بنشينيم و در مورد درست يا غلط بودن "حتما" و "حتمن" صحبت كنيم و نتيجهاي بگيريم؛ يا شايد هم نگيريم و آخرش او همچنان حتما بنويسد و من حتمن. عيسي به دين خودش٬ موسي به دين خودش.
ايدهي به كار گرفتن نون به جاي تنوين اولين بار چند سال پيش به سرم زد زماني كه يادداشتي از آقاي افشين دشتي٬ نويسنده و شاعر معاصر را در روزنامهي شرق خواندم. در اين يادداشت ايشان ضمن انتقاد از نبودن هستهي علمي ذيصلاحي براي تعيين سياستهاي نوشتاري فارسي پيشنهادهايي را ارائه داده بود. اينكه مثلن با حذف الف مقصوره٬ مصطفي و عيسي و تقوي را مصطفا و عيسا و تقوا بنويسيم و يا با حذف واو معدوله مثلن خاهر را جايگزين خواهر كنيم و چيزهايي از اين دست. از جملهي اين پيشنهادها يكي هم حذف تنوين از نوشتار فارسي بود و در اينباره ضمن ارايهي دلايل خودش٬ نقل قولي هم از محمدپروين گنابادى كرده بود كه:
مرحوم صادق هدايت معتقد بود به فرض بخواهيم كلمه هاى تنوين دار را به كار بريم، براى اين كه به آن ها رنگ فارسى ببخشيم بايد آن ها را همچنان كه تلفظ مى شود بنويسيم تا اين همه گرفتارى هاى املايى از ميان برود.
بعد از خواندن اين يادداشت بود كه توجهم بيش از پيش به اين موضوع جلب شد و ديدم در بسياري از وبسايتها و وبلاگهاي صاحبنامي كه ميشناسم و به آنها مراجعه ميكنم٬ اين شيوه پذيرفته شده و به كار گرفته ميشود. نمونهي آن را مثلن ميتوان در وبلاگ شناختهشدهي "يك ليوان چاي داغ" دوست خوبم حامد قدوسي ديد.
يادداشت افشين دشتي البته اولين اشارهي مستقيم به اين اختلاف نظر نبود. همانطور كه خود دشتي هم اشاره كرد٬ سالها پيش از اين بحثها٬ صادق هدايت هم در كتاب وغوغساهاب استفاده از نون را به جاي تنوين آزموده بود و حتي اگر اين استفادهي هدايت را به دليل ماهيت طنزآلود كتاب بدانيم٬ بعدها ناصر وثوقي در مجلهي انديشه و هنر اين موضوع را به طور جدي پي گرفت و در به كارگيري آن اهتمام داشت.
جالب اينجاست كه همين دو سه ماه پيش هم مطلبي از جعفر مدرس صادقي (باز هم در همان روزنامهي شرق) خواندم كه او هم ضمن ابراز نگراني از نبودن يك رويهي واحد در نگارش كلمات تنويندار٬ پيشنهاد داده بود براي پرهيز از تشتت و سردرگمي بيشتر٬ همه به دو اصل "همخواني نوشتار با گفتار" و "همسازي" پناه ببريم و همهي تنوينها را با نون بنويسيم.
اينها كه اينجا نوشتم و شاهدهايي كه آوردم٬ به هيچ رو اثبات اين نيست كه حرف من درست است و هر نظري غير از اين نبايد مورد توجه قرار بگيرد. چه بسا و حتمن بسا كه نظرهاي مخالفي هم در اين باره وجود داشته باشد كه دستكم خود من يكيش را از استاد بزرگوار داريوش آشوري خواندم كه به شدت مخالف چنين استفادهاي بود. اما اين نظرهاي ضدونقيض دستكم يك نكته را نشان ميدهد و آن اينكه در اين خصوص اختلاف نظر وجود داشته و رويهي مشخص و واحدي وجود ندارد. اين نكته است كه باعث تعجبم ميشود كه در شرايطي كه اساتيد و بزرگان ادب فارسي (از صادق هدايت تا داريوش آشوري) در اين باره به قطعيت نرسيده و اختلاف دارند٬ چطور محمد عزيز با قطعيت از نادرستي اين شيوه سخن ميگويد و مرا از استفاده از آن بر حذر ميدارد. اينطور بگويم كه محمد در نهايت ميتواند از من دلايلم را براي اين املا بپرسد و يا دلايل خودش را برايم رو كند تا ببينيم كدام درستتر ميگوييم. شايد حق با او باشد٬ شايد هم با من. ولي در هر صورت قطعيتي در كار نيست و اگر هم قرار باشد قطعيتي شكل بگيرد٬ نه از گفتوگوهاي ما دو نفر٬ كه بايد از مجادلات اهل فن و دانشگاهيان متخصص در اين حيطه بيرون بيايد. طبيعي است كه ما هم آن زمان به اجماع اهل نظر و عالمان گردن خواهيم نهاد.
محمد عزيز برايم نوشته است اگر دوست ندارم از واژههاي عربي استفاده كنم، معادل فارسي آنها را به كار ببرم. براي مثال، "واقعن" را بنويسم "براستی" و يا به جاي "بعدن" از "در آينده" استفاده كنم. اين ديگر پاك كردن صورت مساله است و از نظر من مشكلي را حل نخواهد كرد. ضمن اين كه در صورت عمل به اين نسخه٬ من بخشي از واژههايي را كه ميتوانم به كار بگيرم٬ به دست خود دور انداختهام و خودم را لنگ و ابزار كارم را ناقص كردهام. سوالم اين است كه چرا به دليل ترديدي كه بر سر نحوهي املاي يك كلمه وجود دارد٬ من خودم را به كلي از بهكارگيري آن كلمه محروم كنم؟ من فعلن به همان شيوهاي كه در نظرم درست است٬ آن كلمه را به كار ميبرم٬ بعد اگر مصوب علمياي هم از راه رسيد كه نادرستي روشم را بهم نشان داد٬ شيوهام را اصلاح ميكنم و درست آن را پي ميگيرم.
دست آخر هم يك مثال و يك سوال: كلمهي انگليسي correspondence در فرانسه تبديل شده است به correspondance و هر دو هم به يك معنا به كار ميرود. كاري به اين ندارم كه اصل كلمه كجايي بوده و از كدام يك از اين زبانها به ديگري كوچ كرده است. اما چيزي كه هست٬ بالاخره در مقطعي يكي از اين زبانها با تغيير يكي از حروف كلمه تلاش كرده است حساب خود را از زبان ديگر متمايز و اين كلمه را از آن خود كند. حالا هم كه هر دو دارند اين را به كار ميبرند؛ يكي با e و ديگري با a؛ دعوايي هم نيست. هر دوشان هم خوش هستند كه كلمهشان با آنچه در زبان ديگر هست فرق دارد و تنها از آن خودشان است. حالا چه ايرادي دارد كه ما هم با تبديل اين تنوين به نون٬ ضمن همسان كردن نوشتار با گفتار٬ دستكم در خصوص لغاتي از اين دست٬ حسابمان را از زبان ديگري كه مشتركات زباني بسيار با هم داريم جدا كنيم؟
پ.ن.1. لطفن اين يادداشت را نوعي عربستيزي و نفرت از زبان عربي تلقي نكنيد. دوستان نزديكم ميدانند كه من زبان عربي را بسيار دوست دارم. ميتوانم بگويم بعد از فارسي اولين زبان مورد علاقهام است.
پ.ن.2. يادداشت افشين دشتي را اينجا و نوشتار مدرس صادقي را اينجا بخوانيد.
پ.ن.3. لطفن اگر كسي نظري دارد بدهد. شايد بتوانيم از دل اين بحث چيزي دربياوريم كه به دردمان بخورد و دو كلام ياد بگيريم.
پ.ن.4. كاش يوسف سعادت اين يادداشت را بخواند و سروكلهاش در بحث پيدا شود. احتمالن حرفي براي گفتن داشته باشد. شايد هم چيزي بگويد كه نشان دهد همهي حرفهايي كه اينجا زدهام كشك بوده است و به درد خودم ميخورد!
به نظر من هم حذف واژه های عربی نتیجه ای نداره و نیازی به این کار نیست. چون وجود واژه های بیگانه در یک زبان ضعف به حساب نمی آد بلکه باید دقت کرد تا ضوابط زبان دیگری رو در فارسی وارد نکنیم. من هم با نوشتن نون به جای تنوین موافقم.
پاسخحذفببین، بحث منطقی نکن. مدرس صادقی و غیره به کنار، تنوین با نون در وب فارسی شده امضای آدمهای پیچدار. آدمهای «از این همه فهمیدن خستهام». آدمهای «هستیدهباشندگی» و «برونتراومان».
پاسخحذفاگر دوست داری، درست و غلط مهم نیست. من یکی را اگر تکه تکه کنند، نقطه را توی پرانتز و گیومه نمیگذارم. ظاهراً که کارم غلط است.
بعدش هم، تنوین را توی قرآن خدا با الف نوشتهاند.
اتفاقن چند روز پيش من هم با محمد بحث كوتاهي در همين زمينه در فيسبوك داشتم. البته بحث به گستردگي و طول و تفصيلي كه تو مطرح كردي نبود، اما خلاصه ي اصل مطلب همينها بود. فكر كنم محمد بصورت همزمان اين موضوع رو با چند نفر مطرح كرده بوده و احتمالن از همه همين مطالب رو شنيده. فقط تو زحمت كشيدي و كامل و جامع و مستدل تر بيان كردي.
پاسخحذفممنون. آموزنده بود.
برخي موارد رسم الخط سليقهايه و حتي بين اساتيد فن هم اختلاف نظر وجود داره. بنابراين برچسب درست و نادرست فقط بروي مواردي ميشه زد كه روش اتفاق نظر وجود داره.
پاسخحذفيكي از اشكالات ديگهاي كه وجود داره اينه كه مرجع و متولي خاصي براي بسط و بهروزآوري زبان فارسي وجود نداره و اگه باشه هم كارش رو به درستي انجام نميده و اين باعث شده زبان فارسي، از زبانها مدرن و روز دنيا عقب بمونه و نشه ازش به سادگي و درستي استفاده كرد.
اويس جان!
پاسخحذفممنون از پاسخ مهربانانهات و اهتمامت به پاسخگويي.
بله. رسم الخط يك قرارداد است. و حداكثر من اگر از رسم الخط شما آزرده ميشوم، ميتوانم نوشتههايت را نخوانم و بر شما حرجي نيست!
به آقاي قدوسي هم سال گذشته تذكر دادم و چون ادعا كرده "اگ...ر پاسخ كسي را ندادم، يعني با ديدگاهش موافقم"، عليرغم موافقت با من، هنوز بر روش به زعم من غلط خود اصرار دارد. بگذريم.
من عرضم آن است كه اگر فردا كسي تصميم بگيرد به جاي "ب"، "پ" بنويسد. به جاي "ت"، "ج" بنويسد. به جاي "د"، "gh" بنويسد. به جاي "ع"، "@" بنويسد؛ كلمات را واژگون بنويسد. نقطه "ج" را به جاي اينكه در شكمش بنويسد، در جلويش بنويسد و ... بعد عدهاي از بزرگان ادب فارسي، له يا عليه آن مطلب بنويسند و بعد او ادعا كند كه بين علما اختلاف است و ...، فعلاً همين است كه هست؛ به نظر من، مقدمهاي است بر فساد نگارش و بعد فساد زبان. درست است كه من نميتوانم جلوي او را بگيرم يا عليه او شكايت كنم و ... ولكن دستكم ميتوانم از او خواهش كنم كه به قواعد رسم الخط احترام بگذارد.
دكتر(؟) البرز را شايد به ياد داشته باشي؛ فارسي را در دانشگاه ما درس ميداد. كاملاً به خاطر دارم كه ميگفت تا چند سال پيش گدايي در تجريش ميگفت "خواهران و برادران، به من كمك كنيد" و "خواهر" را "KHO'AHAR" تلفظ ميكرد. در زبان انگليسي يا فرانسوي يا حتي اسپانيولي كه مثال فراوان است از كلماتي كه يك گونه نوشته ميشوند و گونه ديگر خوانده ميشوند! آيا اين مجوزي است براي تغيير در رسمالخط؟
خدا را شكر كه دانستم در كنار ديگر اشتراكات، تو هم مانند من به زبان زيباي عربي علاقمندي و بحث، بر سر عربيت و ... نيست. همكارت در پروژهاي بودم و ميداني چقدر برايم خوب و درست نوشتن مهم است! (ناگفته پيدا است كه خود را مبري از خطا نميدانم.)
فكر ميكنم نشان تنوين، سازهاي است كه اصالتاً به زبان فارسي تعلق ندارد. يعني ما در فارسي آنگونه كه در زبان عربي تعريف شده است، معرفه و نكره نداريم. مفعولٌ له، مفعولٌ فيه و مفعول مطلق و ... نداريم. "حال" با ساختاري كه كلمه تنوين بگيرد نداريم. ميخواهم نتيجه بگيرم ما از زبان عربي تنوين را به عنوان يك سازه شكلدهنده به كلمات گرفتهايم. احتمالاً شنيدهاي كه برخي ناآگاهان ميگويند "گاهاً" به معناي گاهي، "خانوادهً" به جاي همراه با خانواده و الخ.
اكنون بحث اين است كه عاملي ساختاردهنده (تنوين) را از زباني گرفتهايم، آن را بازسازي كردهايم و در جاهاي مختلف استفاده ميكنيم و در مرحله بعد، عدهاي از ما تصميم گرفتهاند كه حتي شكل نگارش آن را تغيير دهند. اتفاقاً راه حل خوبي پيشنهاد كردم. يا اين عامل ساختاردهنده به كلمه را به كار بگيريم و به قواعد نگارش آن احترام بگذاريم و يا اينكه از معادلهاي آن استفاده كنيم.
من دانشمند و متخصص زبان و ادبيات فارسي نيستم. دغدغهام فساد زبان است و به دوست خوبم محترمانه هشدار دادم و از او خواهش كردم كه روش نگارش خود را تغيير دهد. ديگر بقيه ماجرا با من نيست!
محمد جان٬ من هم ممنونم از پاسخت و زماني كه گذاشتي و ميگذاري.
پاسخحذفبه نظرم مثال نوشتن "د" به جاي "gh" مثال چندان منصفانهاي نبوده است. چون كسي كه در چنين بديهياتي ترديد كند٬ نه تنها در سواد و صاحبنظري او٬ كه در صحت عقل و شعورش هم بايد ترديد كرد. مثل اين ميماند كه كسي كه ادعاي رياضيداني دارد بيايد و بگويد زين پس بايد 2+2 را بگوييم 5. شايد در صورت طرح چنين ادعايي٬ در اولين چيزي كه بايد شك كرد رياضيدان بودن و صحت و سلامت عقلي او باشد.
حالا حكايت ماست. ترديد و اختلافي كه ما بر سر تنوين يا نون داريم٬ بر سر بديهيات زبان -نظير همان "د" و "gh"- نيست. چيزي است كه به گواه مثالهايي كه من آوردهام٬ دستكم از 75 سال پيش (زمان نگارش كتاب وغوغساهاب صادق هدايت) و چه بسا پيش از آن مورد مناقشه بوده است. آن هم نه مورد مناقشهي آدمهاي بيسواد كوچه بازار٬ كه ميان نويسندگان و اهل فن كه دستي بر آتش ادبيات دارند. حالا شما فقط براي من يك نمونه ترديد و اختلاف در نوشتن "د" به جاي "gh" در تاريخ ادبيات فارسي مثال بزن تا بتوانم صحت كاربرد اين قياسي را كه زدهاي قبول كنم.
بعد اينكه حتي با توضيحات شما٬ باز هم چيزي را در گفتوگوي ما و منطق آن تغيير نخواهد كرد. چرا كه من مطلقن ادعا نداشتهام اين شيوه كه به كار ميبندم درست و بي نقص است. شما هم چنين ادعايي دربارهي شيوهي مورد تأييد خودت نداشتهاي و همهجا هم تأكيد كردهاي اين نظر خودت است و به زعم خودت اين شيوه را نادرست ميداني. موضوع مناقشه هم كه از بديهيات زبان -نظير همان "د" و "gh"- نيست كه بحث در خصوص آن ممنوع باشد. مصوب رسمي و پدرمادرداري هم كه برايش وجود ندارد كه به آن چنگ بزنيم. پس عجالتن همان داستان موسي و عيسي ميشود كه هر يك به دين خودش برود. يعني نه من ميتوانم به قطعيت شما را متقاعد كنم كه شيوهام درست است و نه شما ميتواني با اطمينان مرا با خودت همراه كني. چارهاي نميماند جز اينكه همديگر را بپذيريم تا زماني كه فصلالخطابي٬ مصوبي چيزي برسد.
راستي٬ يوسف هم پيغام داد كه در اين باره حرفهايي براي گفتن دارد و در چند روز آينده چيزي در اين خصوص مينويسد. تا ببينيم حرف او چيست. شايد چراغي روشن كرد.
اویس جان من با نظر آقا محمد موافقم. اگر هم قیاسشان خیلی به قول تو درست نباشد.
پاسخحذفمن به تو یک فصل الخطاب معرفی میکنم اگر دنبالشی.
در مدرسه به تو چه آموخته اند ؟ الان در مدارس اون مملکت چه به بچه ها می آموزند ؟ حتماً یا حتمن ؟
یاد اون مصاحبه شاه با مایک والاس افتادم که وقتی والاس گفت خلیج ، شاه بهش گفت در مدرسه به شما چه آموخته اند ؟ او هم گفت خلیج فارس. شاه هم گفت به چه حقی پس عوض کردید.
من هم نمیدانم بر چه مبنایی شما سر خود رسم الخط زبان را عوض میکنید. آیا فرهنگستان زبان فارسی این اجازه را به شما داده ؟ آیا اکثریت قریب به اتفاق استادان ادبیات دانشگاه ها این گونه که شما مینویسید ، مینویسند ؟ آیا اکثریت جراید و کتاب ها حتما را حتمن مینویسند ؟
پس سر خود عوض کرده اید . وبلاگ ها که مرجع این امر نیستند ، وبلاگ آقای قدوسی مرجع است ؟
من فصل الخطابم ۵ معلم زحمتکش دوره دبستانم هستند . فعلا. تا ببینیم فرهنگستان زبان چه تصویب میکند.
ارادتمند
بابك عزيز٬ آن زماني كه ما مدرسه ميرفتيم٬ مينوشتيم "مسئول" و بعدها فهميديم "مسؤول" درست است. يا مينوشتيم "ارائه" و بعدها كاشف به عمل آمد كه "ارايه" درست است. مثالهايي از اين دست كم نيست و نشان ميدهد كه لزومن چيزهايي كه از كودكي ياد گرفتيم وحي منزل نبوده است. ضمن اينكه با اين منطق شما٬ هيچ كس حق ندارد در درستي يا غلط بودن چيزي كه در كودكي ياد گرفته است چند و چون كند و يا حتي به آن فكر كند. در نظر من٬ اين منطق كه چون از اول اينگونه بوده است٬ تا آخر هم بايد همينطور بماند٬ منطق قابل دفاعي نيست.
پاسخحذفمثالي هم كه از گفتوگوي شاه آوردي٬ در اين بحث نظري-ادبي شأن نزول چنداني ندارد. آن يك گفتوگوي سياسي بود كه البته شاه هم جواب سياسي بسيار هوشمندانه و سنجيدهاي داد. اما آن جواب نميتواند مبناي اين بحث ما باشد. وگرنه من هم ميتوانم با همين منطقي كه شما ارجاع من به حامد قدوسي را نقد كردهاي٬ تو را نقد كنم و بگويم مگر شاه و نظر او مرجع ادبي زمانهي ماست كه مثال از او ميآوري؟
حالا كه صحبتش شد٬ در مورد همين مثال حامد قدوسي هم شما تمام شواهد و مثالها٬ از هدايت و محمدپروين گنابادى و ناصر وثوقي و افشين دشتي و جعفر مدرس صادقي را ناديده گرفتي و يك نامِ به خصوص را انتخاب كردي كه بگويي شاهدي كه من آوردهام معتبر نيست. در واقع يك بخشي از استدلال را انتخاب كردي و باقيش را به كل ناديده گرفتي. در حالي كه قصد من از آوردن نام حامد قدوسي تنها نشان دادن اين نكته بود كه نه تنها در ميان قدما٬ در تنها در ميان ادباي معاصر٬ بلكه در ميان آدمهايي از حيطههاي ديگر هم اين شيوهي رسمالخط جاي خودش را باز كرده است و بعد نام حامد قدوسي را هم به عنوان نمونهاي از اين جماعت –كه البته از نوع اهل فكرشان هم هست- مثال آوردم. باز هم نه از اين باب كه بگويم نظر من درست يا نظر محمد نادرست است. تنها از اين جهت كه نشان دهم در اين خصوص اختلاف نظر وجود دارد و راي قطعي و نهايياي موجود نيست. همين.
چاكرم!
اویس عزیزم ، در کامنت من سووالاتی بود که به هیچ کدامشان جواب ندادی ؟
پاسخحذفدرضمن برادر بی انصافی کردی ، تو که لااقل میدانی من اگر نه همه ولی اکثر مطالبی که از بچگی به ما یاد دادند را دیگر صحیح نمیدانم. در علوم انسانی البته و نه علوم طبیعی و ریاضی.
پس منطق من آن نیست که تو گفتی. تاکید بر فساد در رسم الخط آقای فرهادی بود.
شاه را هم مرجع رسم الخط معرفی نکردم. مغالطه تفسیر به رأی کردی.
شان نزول هم اصطلاح اصلا مناسبی نبود که استفاده کردی. اگر به اصطلاحات قرآنی علاقه داری ، اینطور بگم تا متوجه شی : برادر آن چیزی که در مدرسه خواندی فعلا حبل المتین و عروة الوثقی تو باشه تا فرهنگستان زبان و یا مرجعی معتبر تصویب کند 'حتمن' . فعلا به این ریسمان چنگ بزن تا به قول آقا محمد دچار فساد نشی ... :)
مغالطه بعدی که کردی ' مناقشه در مثال' است. یعنی به جای رد مدعا، در مثالها و مصادیق آن تردید میکنی. در مورد بردن یک نامی که عرض کردم. برادر هدایت که وبلاگ نمینوشت. سووالم در مورد وبلاگ ها بود.
با جسارت عرض کنم که در منطق به کاری که کردی میگویند مغالطه 'منتفی کردن ضمینه پاسخگویی '. سووالاتم را تکرار میکنم :
آیا فرهنگستان زبان فارسی این اجازه را به شما داده ؟ آیا اکثریت قریب به اتفاق استادان ادبیات دانشگاه ها این گونه که شما مینویسید ، مینویسند ؟ آیا اکثریت جراید و کتاب ها حتما را حتمن مینویسند ؟ آیا وبلاگستان فارسی مرجع این امر است ؟
۴ علامت سووال و ۴ جواب.
زیاده جسارت است
ارادتمند
برادر بابك٬ حفظه الله :)
پاسخحذفدر مورد مثال شاه٬ من دقيقن همان كاري را كردم كه تو با مثال حامد قدوسي كردي. تو پرسيدي كه آيا حامد قدوسي مرجع تعيين درستي يا نادرستي اين بحث ادبي است كه من ازش مثال آوردهام؟ من هم پرسيدم آيا شاه معيار سنجش درستي آن است كه تو ازش مثال آوردهاي؟ ضمن اينكه اولن مثال حامد قدوسي يكي از چند مثال من بود كه تو تنها به آن گير دادي و باقي مثالها را ناديده گرفتي. اما شاه تنها مثال بحث تو بود و من مثال ديگري در نوشتهات نديدم كه از قلم بيندازم. در نظر هم داشته باش كه حتي مثال حامد قدوسي به فضاي بحث ما (كه نحوهي نگارش و رسمالخط و وبلاگنويسي و اين چيزها بود) نزديك بود٬ اما مثالي كه از شاه آوردي٬ دستكم از نظر من چندان ارتباطي نداشت.
در مورد شأن نزول هم من نفهميدم علت ناراحتيت چه بود و چرا گفتي اصطلاح نامناسبي است. تا جايي كه من ميدانم شأن نزول در ادبیات اسلامی اشاره به شرایط یا پیشامدهایی دارد که به مناسبت آنها بخشی از قرآن بر حضرت رسول نازل شده است. در مكالمههاي روزمره و خودماني هم منظور از شأن نزول علت يا مناسبت به كارگيري عبارتي در يك گفتوگو است. من گفتم: "مثالي هم كه از گفتوگوي شاه آوردي٬ در اين بحث نظري-ادبي شأن نزول چنداني ندارد." يعني به كارگيري اين مثالِ شاه در اين گفتوگو و مباحثه مناسبت چنداني نداشته است. همين.
حقيقت اين است كه من هرچه گشتم٬ مغالطهاي در باقي صحبتهاي خودم هم پيدا نكردم. اما صحبتهاي تو از قضا مرا كمي گيج كرد. از يك سو مثال هدايت را زير سوال ميبري و ميگويي: "برادر هدایت که وبلاگ نمینوشت. سووالم در مورد وبلاگ ها بود." بعد كه از وبلاگها مثال ميآورم٬ ميگويي مگر حامد قدوسي يا وبلاگستان مرجع تعيين اين امر است كه از آنها شاهد آوردهام. بالاخره داداش من از كجا مثال بياورم كه شما را راضي كنم؟
و اما جوابهاي شما:
سوال 1: آیا فرهنگستان زبان فارسی این اجازه را به شما داده؟
جواب: خير. فرهنگستان در اين زمينه مصوبهاي ندارد و تا اين لحظه سكوت كرده است. پس تنويننويسها و نوننويسها برترياي بر يكديگر ندارند.
سوال 2: آیا اکثریت قریب به اتفاق استادان ادبیات دانشگاه ها این گونه که شما مینویسید ، مینویسند؟
جواب: تا جايي كه اطلاع دارم٬ خير.
سوال 3: آیا اکثریت جراید و کتاب ها حتما را حتمن مینویسند؟
جواب: تا جايي كه اطلاع دارم٬ خير.
سوال 4: آیا وبلاگستان فارسی مرجع این امر است ؟
جواب: خير.
اما اگر خروجي و نتيجهي اين چهار سوال شما اين بشود كه كسي حق ندارد شيوهاي را كه درست ميانگارد (و مصوب رسمياي هم در خصوص آن وجود ندارد) به كار ببرد٬ جوابم من باز هم اين است: خير.
در متن يادداشت هم مثال زدم كه شاملو طناب را تناب مينوشت٬ اگر چه ممكن است اين از بديهيات زبان به نظر بيايد و قاطبهي علما هم ترديدي نداشته باشند كه طناب درست است. اما آيا شاملو اشتباه ميكرد؟ نميدانم. ولي يقين دارم دلايل خودش را در اين باره داشته است. همين شاملو يادداشتي نوشته بود و توضيح داده بود كه كلماتي كه به "ي" ختم ميشوند٬ زماني كه با مضاف يا موصوف واقع ميشوند و بايد با كسره در انتها نوشته شوند٬ بايد يك "ي" ديگر هم در كنارشان بيايد. يعني مثلن "آمادگي دفاعي" را بايد نوشت "آمادگيي دفاعي". خيلي عجيب است. نه؟ هيچ كسي هم غير از شاملو چنين نظري نداشته است. ولي اين دليل نميشود كه دلايل او را ناديده بگيريم و يا او را از چنين كاري بازداريم.
بابك عزيز٬ موضوع همانطور كه به محمد عزيز گفتم٬ بسيار ساده است: در خصوص مسألهاي اختلاف نظر وجود دارد. مصوب رسمي هم در اين باره هنوز صادر نشده است. از بديهيات زبان هم نيست كه ترديدي در آن نتوان كرد. پس چارهاش اين است كه تا اتفاقي شكل بگيرد و وحدتي حاصل شود٬ هركس آن چيزي را كه در نظرش درستتر مينمايد به كار ببندد. ما كه مرجع صدور مصوبه نيستيم. ما فقط به آنچه در نظرمان درست ميآيد عمل ميكنيم.
پ.ن. داداش اين گفتوگوها به نظرم براي بعضي ميتواند خواندني و جالب باشد. براي خود من كه خواندن نظرهاي تو و محمد خيلي آموزنده بود.
به نظرِ من'ام بهتر اه تا جایي که میشه برابرهایِ فارسی رو به کار ببریم؛ اما گاهي چنین کاري واقعن دشوار میشه. در همین راستا، من زماني برابرهایي برایِ چنین قیدهایي فهرست کرده بودم؛ اما در نهایت، جایي که نیاز داریم – به هر دلیلي – واژهیِ عربیي رو تو فارسی بنویسیم، باید اون'و به خطِ خود امون بنویسیم، نه خطِ زبانِ مبدأ.
پاسخحذفبه نظرِ من، این داستان باید در موردِ همزه هم صورت بگیره. از اونجایي که حال ندارم لینک بدم به متنها'م (!) پیشنهاد ام رو همینجا باز میگم: کاربردِ «الف» برایِ همزهیِ آغازین، و «ئ» برایِ همهیِ همزههایِ میانی و پایانی.
اصلن کی نظرِِ من'و خاست؟ :)
در ادامهیِ نظرِ قبلی'م و در برابرِ سخنانِ شما در بارهیِ شاملو برایِ نگارشِ «تناب»، باید اشاره کنم که – نمیدانم نظرِ شاملو چه بوده – اگر در رسمالخطِ خود سختگیر میبودیم، کاملن طبیعی و بدیهی'ست که هیچیک از حرفهایِ عربی، همچون ط، ح، ص، واردِ الفبا و خطِ فارسی نمیشد. چرا که آوایِ «ط» در فارسی هیچ تفاوتي با «ت» ندارد، و «ط»، به نوعي، زیادی'ست.
پاسخحذفهمچنین، برایِ نگارشِ تنوین، یا واژهیي مثلِ «آمادگیِ دفاعی» شاید بد نباشد کمي از قالبهایِ ذهنیِ خود فاصله بگیریم. برایِ این فاصلهگیری، میتوان به خطِ لاتینی پناه برد:
masalan, taqvâ, âmâdegi ye defâi
هیچگاه کسي در این مسأله بحث میکند که «مثلن» را به لاتینی masalâ بنویسیم یا «تقوا» را taqvi؟
اما در موردِ «آمادگیِ دفاعی» با جنابِ شاملو مخالف ام، چون «ی» در فارسی نمایندهیِ دو آوایِ «یِ» و «ای»'ست و اگر این دو آوا پشتِسرهم بیایند، یک «ی» نگاشته میشود: خیابان xiyâbân.
احتمال دارد هدفِ ایشان استثنازدایی از خط بوده، به این صورت که واژهیِ پایانگیر به حرفِ صدادار، هنگامِ اضافهگرفتن، با میانجی همراه شود: نوشتهیِ خوب، آشنایِ قدیمی، بویِ بد، و به همین ترتیب آمادگییِ دفاعی.
آنگاه، به این روش، فرق است میانِ «قویِ سفید» و «قوییِ پرزور».