دلم ميخواهد يك بار كه كسي زير يكي از پستهاي فيسبوكم نوشت با اجازه شير ميكنم٬ بگويم من اجازه نميدهم. طبيعي است كه يارو اولش جدي نميگيرد و به حساب شوخي ميگذارد. ولي من ادامهش دهم و پيگير اين شوم كه چرا بدون اجازهام شيرش كرده است. بروم روي ديوارش و زير همين پست كه از من كش رفته است بنويسم اين پست غصبي است. اينجا نماز خواندن و هر چيز ديگر خواندن اشكال دارد. بنويسم صاحبش راضي نيست و اجازهي شيرش را نداده است. روي ديوارش مدام نارضايتي خودم را ابراز كنم و هر روز دستكم يكبار استاتوس فيسبوكم را دربارهي اين بابا و اين كه مال ديگران را بياجازهشان برميدارد به روز كنم. نرمنرم ملت توجهشان جلب ميشود و خود يارو هم احساس ميكند كه موضوع از شوخي گذشته و انگار جدي است. در وبلاگم٬ اينجا و آنجا٬ هرجا كه دستم ميرسد٬ مطالب تند و تيز بنويسم دربارهي كساني كه بياجازه پستهاي فيسبوك ديگران را شير ميكنند و بد و بيراه نصيبشان كنم. حديث و روايت بياورم كه اين آدمها با دزد سر گردنه هيچ فرقي ندارند و حتي بيشرفتر از آنها هستند٬ چون راهزنها دستكم با قربانيان خود روبهرو ميشوند٬ اما براي اينها در فضاي مجازي روبهرو شدني هم در كار نيست. روزي 10 تا ايميل بزنم به آن بابا و بهش يادآوري كنم كه اين كارها آخر و عاقبت ندارد. اين مالها خوردن ندارد. مطلبي دربارهي دستكج او بنويسم و همهي دوستان مشتركمان را رويش تگ كنم و هركسي هم كه تگ خودش را ريموو كرد٬ دوباره تگش كنم. همينطور ادامه بدهم و كوتاه نيايم تا همه را عاصي كنم و صداي ملت دربيايد.
آنقدر اين كارها را ادامه دهم تا بالاخره يارو شاكي شود و بيايد بهم بگويد اصلا به تو چه كه اجازه نميدهي. ديگران هم تأييدش كنند. بهم بگويد فلان كليپ را كه از روي يوتيوب برداشتهاي گذاشتهاي روي فيسبوكت٬ چهكارهاش هستي كه اجازه ندهي ديگران هم شيرش كنند. بگويد مگر مطلب مال بابات بوده است كه اجازه بخواهد. بقيهي ملت هم كه از دست سر و صداهاي من خسته شدهاند٬ به پشتي او دربيايند. بگويد اصلا گيرم كه مطلب مال خودت باشد٬ وقتي شيرش كردهاي٬ يعني هركس ديگري هم حق دارد شيرش كند. نيازي به اجازه هم ندارد. چشمت كور٬ ميخواستي نكني. حالا كه كردي٬ ديگر مرگت چيست؟ بقيه هم سر تكان بدهند به نشانهي تأييد. يكي ديگر از ميان جمع بگويد روزي صد نفر٬ هزار نفر٬ پستهاي هم را شير ميكنند و اجازهاي هم نميگيرند. حالا تو شاخ شدهاي كه بخواهي جلوي شير كردن ملت را بگيري؟ همه يك صدا شوند و هرچه دلشان ميخواهد بارم كنند. بگويند جو مرا گرفته است و فكر كردهام چه؟ هو كنند مرا. بعد من با قيافهي متعجب رو به جمعيت بپرسم: يعني كسي كه ميخواهد پستهاي مرا شير كند٬ نبايد از من اجازه بگيرد؟ همه بگويند نه. بپرسم: يعني اگر بياجازه پستهاي مرا شير كرد٬ نميتوانم جلوش را بگيرم و طلبكار شوم؟ همه يكصدا بگويند نه.
بعد حرف دلم را كه اينجاي گلويم گير كرده است٬ بزنم: پس غلط ميكنيد زرت زرت مينويسيد با اجازه شير ميكنم. شيرتان را بكنيد برويد ديگر. اجازه و اين حرفها كدام است؟ دِهِه.
ایده ی مطلب درست دستگیرم نشد . . . بالاخره می خواهی مطالبت شیر شوند یا نه ؟!
پاسخحذفاحیانا از من شاکی هستی !؟
در اینکه کار زشتیه شکی نیست . ولی ، فیس بوک کلا" مکان عامیانه ایه و این حرفا اصن مفهومی نداره اونجا.
پاسخحذفشهريار:
پاسخحذفنه بابا! از تو چرا شاكي باشم؟ :)) كجاي اين يادداشت به تو ميچسبيد؟؟ اتفاقا به نظرم شيوهي تو خيلي خوب و جالبه كه مطلب را شير ميكني و روي خودش VIA يا INSPIRED BY ميذاري.
ضمن اينكه موضوع يادداشت بيشتر شوخي بود تا جدي.
این هزینهای هست که کسانی که تعداد دوستاشون توی فیسبوک زیاد هست، میپردازن. وقتی کسی ۵۰۰_۶۰۰ نفر دوست داره طبیعیه که چند تاشم اینطوری بشه. بعدشم فک کنم باعث خوشحالی باشه که مطالبت رو افراد بیشتری بخونن، حالا چه تو رو بشناسن چه نشناسن.
پاسخحذف