شام مهمان يكي از دوستانم بودم كه به تازگي –زماني كه ايران نبودم- ازدواج كرده است. دوستم لطف كرد و دو سه تا از دوستان قديم ديگر را هم دعوت كرد كه مثلن ديداري برايم تازه شود. وقتي دوستان ديگر با خانمهايشان از راه رسيدند٬ فهميدم كه جملگي سر و سامان گرفتهاند و به واقع تنها يالغوز يكهتاز مجلس بنده هستم.
نشستيم به گپ و گفت و هرهكره و تجديد خاطرات و غيبت كردن و آمار اين و آن را درآوردن و همين حرفهاي معمولي كه در مجلسهاي دوستانهي اينچنيني ميشود. از دوستانم آمار كار و بارشان را گرفتم. يكيشان گفت كه در يكي از اين شركتهاي مشاوره كار تحليل سيستم ميكند. گفت جنس كارش را دوست دارد و حقوقش هم بدك نيست. ناگهان خانمش كه آنطرفتر با خانم يكي ديگر از دوستان مشغول صحبت بود –تو گويي تمام اين مدت حواسش به گفتوگوي ما بوده است- پابرهنه پريد وسط بحثمان كه: "البته حقوقش از نظر آقا بدك نيست. بايد يك زني گيرش ميافتاد كه با خرج كلافهاش كند تا بفهمد حقوق خوب و بد به چه ميگويند." دوستم هم مزهاي پراند كه: "قربانت بروم من! فكر كردي من الكي آمدم سراغ تو؟ همين كمخرج بودنت مرا عاشقت كرد!" كه مثلن جو مجلس جدي نشود. همه خنديديم. خود خانمش هم خنديد. ولي حرف آخرش را هم خطاب به من زد كه" حالا از ما كه گذشت! شما تو را به خدا قبل از ازدواج همه چيزتان را به زنتان بگوييد كه بعد از ازدواج غافلگير نشود!" دوست ديگرمان كه در طرف ديگر مجلس نشسته بود –و از قديم به پررويي معروف بود- يكهو تكهاي –خطاب به من٬ اما درواقع در جواب خانم دوستم- رها كرد كه: "راست ميگويد ديگر! اگر يكهو بعد از ازدواج رو بكنياش٬ طرف غافلگير ميشود. حواست باشدها!" همه از خنده ريسه رفتند٬ خانم دوست دوممان هم از آن سو گفت: "اي بي ادب!" و باز همه خنديدند و دوباره رفتيم سر هرهكرههاي خودمان.
خوشم نميآيد از آدمهايي كه سفرهي دلشان را به راحتي هركجا باز ميكنند. شب كه داشتم به خانه برميگشتم٬ با خودم فكر كردم مثلن چرا من الان بايد بدانم كه خانم دوستم از درآمد شوهرش ناراضي است و يا اگر درآمد شوهرش را پيش از ازدواج ميدانست٬ ممكن بود با او ازدواج نكند؟ اين دانستن من چه كمكي به اين خانم كرده است و يا اين نيشي كه در حضور جمع به شوهرش زد چه گرهاي را از مشكلات زندگيشان گشوده است؟ وقتي به سادگي با من-كه براي اولين و شايد آخرين بار ميديدمش و هيچ و صنم و آشنايي قبلياي هم با هم نداشتيم- در حضور جمع٬ نارضايتياي را از شوهرش علني كرده است٬ لابد به سادگي با كسي كه كمي بيشتر ميشناسدش٬ مشكلات درون رختخواب خود و شوهرش را هم بيرون ميريزد.
مادرم هميشه ميگويد آدم بايد غرور داشته باشد. راست ميگويد. حس خوبي ندارم به آدمهايي كه خصوصيترين حرفهاشان را هم گذاشتهاند در دمدستترين خورجيني كه دارند تا هركجا گوش مفتي به تورشان خورد٬ در خورجين را باز كنند و بريزند بيرون. زندگيِ آدم است٬ توبرهي گدايي كه نيست.
سلام اويس جان از طريق فيسبوک وبلاگت را پيدا کردم
پاسخحذفازت خبر نداشتم و فقط تصاويرت را مي ديدم.
توي وبلاگت فهميدم که داري حقوق ببن الملل مي خوني.
رشته بسيار جالبي است. مخصوصا اينکه در يکي از مراکز حقوق دنيا مي خواني. در درس ها کمي با حقوق و مخصوصا حقوق بين الملل در قراردادهاي صنعتي آشنا شده ايم و در کار هم خيلي به کارمان مي آيد.
اميدوارم با توشه باري از دانش برگردي.
مخلصيم
اين بلاگر هم داسناني دارد براي خودش. فراموش کردم اسمم را بگم. روزبهي هستم دوست قديم ها
پاسخحذفشرم آور!
پاسخحذفآخه بعضی ها چی فکر می کنن؟؟!!!
برام جالبه،بعدش از همسرش خجالت نمی کشه!
اویس جان! این باز کردن سفره دل آن هم در جای نامناسب، حاکی از مشکلات عمیق خانوداگی است. همسری که نتوانسته با همسر خود و شرایط زندگی اش کنار بیاید.
پاسخحذفیک بخشی از این مشکل برمیگردد به اینکه جوانهای این دوره از لحاظ سنی رشد کرده و به بلوغ رسیده اند اما رشد عقلی و اجتماعی شان به اندازه رشد سنی شان نیست.
افاضات معقولي فرموديد قربان.
پاسخحذفبابااي يادش به خير عشقهاي قديم
پاسخحذفحرف حساب جواب نداره!
پاسخحذفمتاسفانه اینطوریه دیگه.... کاریش هم نمیشه کرد
پاسخحذفبه نظر بنده کاملا اشکال غیر منطقی گرفتی اویس جان.
پاسخحذف1- سطح صمیمیت جمع رو یک نفر که برای اولین بار در اون جمع حاضر شده تعریف نمی کنه. بلکه فرد جدید خودش رو باید با سطح صمیمیت جمعی که از قبل وجود داشته تطبیق بده. به بیان دیگر شما که تازه وارد بودی در ذهن سایر اعضا از لحاظ صمیمیت در همون سطحی قرار می گیری که سایر افراد اون جمع از قبل به اون سطح صمیمیت رسیده بودن.
2- یادمه در حین آشنایی با همسر فعلی (قبل از ازدواج) حرفهای معمولی از زاویه دید اون، از زاویه دید من متلک حس می شدو به بر قبای مردانه ام بر می خورد. ولی پس از مدتی بیشتر آشنا شدیم.
3- از زاویه دید بنده بعد از اون گردهمایی نه آقاهه ناراحتی از خانمش داشته و نه خانومه کینه ای.
4- کلا در مورد اجناس لطیف نباید زیاد سخت گرفت. ایشالا بعد از ازدواج به این حرفها می رسی (no offence)
پ.ن: یکی از دوستهای دانشگاه
ای کاش به این موضوع فکر میکردی که هیمن الان که این مطالب رو نوشتی توی اینترنت هست و شما یک موضوع که مربوط به یک جمع خصوصی بود رو به یک مطلب عمومی تبدیل کردی. چقدر من بدم میاد از ادمهای پشت سر حرف زن و نق نقو. اول یک سوزن به خودت بزن یک جوالدوز به مردم.
پاسخحذف